بالاخره یه ذره وقت پیدا شد که بنویسم.هر چند باید تلگرافی بنویسم ولی همینم غنیمته. روزهای دوفرزندی میگذرن هر چند سخت ولی بینهایت شیرین ،دیگه استرسها و حساسیتهای بچه داری مثل بچه اول نیست و اینکه میدونم چقدر بعدا دلتنگ روزهای نوزادی و شیردادن و بوی تن بچه و همه و همه میشم به همین دلیل سعی میکنم لذت ببرم و سخت نگیرم. تمام فکر و ذکر من و بابا احسان کنار اومدن یاسمین با عضو جدید خانواده بود که خداروشکر مساله حادی در اینباره نداشتیم،روزهای اول اومدن یه موجود جدید که همه توجهها بهش بود و وضعیت من خیلی کم بهمش ریخته بود که با توجه خیلی زیاد و کمکهای بابا احسان و بیخیال شدن من از استراحت و سرپا شدنم خیلی آسون گذشت. اضطراب جدایی که حدود ...