ياسمين زهراياسمين زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره
نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

❤❤ياس من زهرا❤❤

تاتی تاتی

الان چند روزه که دیگه از ٤ دست و پا رفتن کامل خداحافظی کردی و بدون خستگی راه میری .دیروز با خاله هدی و بابا احسان رفتیم و یه کفش جدید برات خریدیم و شما کلی ذوقش کردی.دوست داری توی خیابون هم خودت راه بری و تا دستت رو ول میکنیم میگی تاتی  تاتی و صدالبته کلی ذوق میکنی!!هی میخوری زمین و وااااااااای کف دستات میشه سیاه سیاه اما مگر کسی میتونه جلوی اشتیاق تو به راه رفتن رو بگیره؟ عاشق اینی که در خونه رو باز کنیم و تو تاتی تاتی بگی و راه بیوفتی بری توی آسانسور و جلوی آینه آسانسور وایسی و ذوق خودت بکنی. دیدن راه رفتن تو خیلی برا من و بابا احسان قشنگه و کلی قند تو دلمون آب میشه. امیدوارم با این قدمهات پا به جاهای بزرگ بذاری و قدمت...
22 مرداد 1391

جایزه

یادتونه چند پست قبل یه سری عکس از حالتهای مختلف یاسمین گذاشتم و ازتون خواستم بگید کدوم رو بیشتر دوست دارین؟؟!!!  اومدم تا جایزه مجازی رو تقدیم کنم به همه دوستای یاسمین که به ما لطف داشتن و دارن شما همگی برنده اید . امیدوارم خوشتون بیاد برای دیدن جایزه لطفا به ادامه مطلب سر یزنید.....   -این عکسها تقدیم به شما با یه دنیا عشق از طرف یاسمین زهرا و محمد . -این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته میشه! ...
19 مرداد 1391

احیا و شب زنده داری یا بچه داری

-این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته میشه! دیشب یعنی شب 19 ماه رمضان والبته شب احیا ،بابا احسان میخواست بره مسجد و من به خاطر شما که سختت نشه گفتم نمیام و توی خونه دعاها رو میخونم .اما چون همه ساختمون رفته بودن احیا و ما توی خونه تنها بودیم گفتیم که بهتره بریم خونه مامانی پیش مامانی و خاله هدی و با هم احیا کنیم.  از سر خیابون خونشون که قر دادی و ذوق کردی وقتی هم رسیدیم از بابا احسان خداحافظی کردی و طبق معمول 7-8 بار زنگ زدی !!! تا رفتیم بالا خودت رو انداختی تو بغل خاله هدی و اذیتهات شروع شد.من که نشستم پای قران و بعدشم نماز و همزمان مسابقات رو هم دنبال میکردم ،خاله هدی هم که داشت مسابقات رو نگاه میکرد پس شما رو سپردیم به مام...
19 مرداد 1391

کی بود؟

کی این شلیل هارو زده به فرش و تمام فرش رو نارنجی کرده؟؟؟؟؟ یاسمین که میگه کار اون نبوده،پس کار کیه ؟؟؟؟؟!!!! -این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته شده١ ...
15 مرداد 1391

444 روزگی

امروز جمعه 13 مرداد 1391 ، یکسال و دو ماه و هفده روز از تولد ناناسی میگذره. این یعنی، ماه دختر ما 444 روزه که توی بغل ماست.     -عاشق پارکه و همین باعث شده ٥ روز توی هفته بریم پارک،تا سوار ماشین میشیم با حالت التماس میگه مامان تاب تاب    بابا تاب تاب و مدام تکرار میکنه. -مامانی و بابایی کلمات جدیدی هستن که برا خودشیرینی بیشتر به مامان بزرگ و بابابزرگاش میگه البته به من و باباشم میگه گاهی!!! -شبها ماه رو توی آسمون نشون میده و باصدای ظریفش میگه ماه ماه ماه . -اجزای بدنشو تقریبا کامل میشناسه.چشم ،گوش،مو،پا،دست؛انگشت،شکم،دماغو دهان و...و وقتی بهش میگم مثلا: یاسی کو شکمت؟ با دودستش میزنه رو شکمش . ...
13 مرداد 1391

مستقل شدن

  -این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته میشه! -دیگه دخترم بزرگ شده دلش میخواد مستقل باشه و خودش تنهایی غذاشو بخوره و کیف کنه! بقیه در ادامه مطلب...     بدون شرحححححححححححححححححححححححححححححح . یاسمین بیسکوویت میخورد!! یاسمین پستونک میخورد!!! یاسمین کره میخورد!!!! و........وقتی یاسمین ماست(به قول خودش ما) میخوره!!!!   ...
12 مرداد 1391

تولد خاله سارا

امروز هفت مرداد 1391 روز تولد خاله دالا يا تالاست كه من از وقتي محمد رو آورده بيشتر از خاله هدي دوستش دارم. خاله جون سارا تولد مبارك! انشااله صد و بيست سال شاد و سالم و موفق و باعزت دركنار خانواده زندگي كني.   از طرف همگي ما: ماماني، بابايي، خاله هدي، مامان ندا،‌ بابا احسان، عمو عليرضا، ياسمين زهرا و محمد كوچول -بعداٌ عكس و گزارشها رو براتون ميذارم. جشن قبلا برگزار شده. ...
7 مرداد 1391

یاسمین زهرا در حالتهای مختلف

لطفا ورق بزنید... یاسمین عصبی یاسمین جیغ جیغوووو یاسمین مدعی یاسمین شاکی یاسمین خودخواه یاسمین طلبکار یاسمین خوابالوووووووووووووو یاسمین مظلوم یاسمین معصوم یاسمین نگران یاسمین لوس یاسمین آینده نگر یاسمین خوشگل یاسمین شیطون یاسمین کنجکاو یاسمین سه رخی یاسمین نیم رخی یاسمین دقیق یاسمین خنده رو یاسمین نمکدون و یاسمین نفسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس مامان -این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته شده! -عکسها مربوط به دوشنبه ٢ مرداد ٩١ -کدوم حالت یاسمین رو بیشتر دوست دارید؟لطفا جواب این سوال رو هر چه سریعتر به سامانه ...
5 مرداد 1391

یاسمین زهرا و محمد

-این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته میشه! -یاسمین زهرا عاشق داداش محمدشه و خیلی دوستش داره.   بقیه در ادامه مطلب...     -وقتی محمد رو میبینه اونقدر ذوق میکنه و صداشو نازک میکنه وآروم و یه سری حرفهایی میزنه که فقط خودش میفهمه. -مدام میره و نازیش میکنه دست میکشه رو سرو صورت محمد و میگه ناااانی ناانی(نازی). -پشت سر هم صدا میزنه ممد ممد! -میره و میاد دست و پای محمد رو بوس میکنه . -حتی توی خونه وقتی عکس نوزادیهای خودش رو میبینه فکر میکنه محمده برا همین پشت سر هم میگه ممد ممد گیلی گیلی گیلی . -تشک محمد رو میذاره روی پاهاش و میگه ممد خو خو یعنی محمد رو بذارید روی پاهام تا بخوابونمش و...
3 مرداد 1391