ياسمين زهراياسمين زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره
نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

❤❤ياس من زهرا❤❤

تاب تاب

-همونطور که میدونید و قبلا بارها بهش اشاره کردم یاسمین زهرا عاشق پارک و بازیه و به اسباب بازی ها هم میگه تاب تاب! -هفته ای ٤-٥ بار میبریمش پارک و چون خانوم خانومها عاشق بچه هاست دوست داره جاهایی که پر از بچه هست بره و چون خیلی کوچولوهه نمیشه بعضی بازیها رو بره ولی یاسمین به دیدن بچه ها از دور هم علاقه داره حتی اگر نتونه سوار بر وسایلی بشه که اونها میشن. -یه پارک بادی سر راه خونه مامانی به خونه خودمون بود که هر روز میدیدیمش و باید یاسمین میرفت و بازی میکرد .الان ٣هفتس پارکه تعطیله ولی یاسمین هنوز که هنوزه یادشه و وقتی از اونجا رد میشیم داد میزنه تاب تاب نی(تاب تاب نیست). -وقتی میریم شهر بازی کلی ذوق ترن هوایی و سفینه و کشتی وایک...
25 شهريور 1391

یاسمین زهرا ودعای مخصوص برای ددایی

ددایی(dodaei)یا همون خاله هدی رو چند مدته خیلی کم میبینیم.آخه خاله هدی درگیر کارهای دفاعش هست و حسابی سرش شلوغه ! و اما یاسمین خانوم که خاله ددا رو خیلی دوست داره و البته اتاق خاله رو هم خیلی دوست داره مدام میره پشت در اتاق خاله هدی و داد میزنه ددایی ددایی . بعضی وقتها که خاله سرش خلوت تره و چون خیلی یاسمین رو دوست داره در اتاق رو باز میکنه تا یاسمین بره پیشش .یاسمین رو هم که نمیدونید با کله میدوه و میره(دویدن یاسمین خیلی با حاله بالا تنش رو میده جلو دوتا دستاشو میاره بالاو تند و تند دست و سر و باسنش رو تکون میده و میره ،چیزی شبیه دو ماراتن). پریروز خاله هدی خیلی سرش شلوغ بود و دوستش یه سری اخبار از مشاور خاله هدی براش ...
23 شهريور 1391

خستگی شیرین

-کمردرد،پا درد،دست درد،خستگی و کلافگی اینا همش رو تو به من هدیه دادی عزیزم!اما با این حال مامان ندا عاشقته درسته که هر از گاهی غر میزنم و ناله میکنم اما وقتی با اون صدای خوشگل و دخترونت صدام میزنی مامانیییییییییییی و میای و سرت رو میمالی رو صورتم و بوسم میکنی اونوقت انگار خوشبخت ترین آدم دنیام . -دندون دهمت هم درومد کنار دوتا دندون خوشگل سمت پایین و البته دندون ١١ و ١٢ هم توراهن و ١٠-١٢ روزه آینده درمیان خدا به داد من و تو و بابایی برسه. ٥-روز لب به غذا نزدی و الان ٣ روزه که کم و بیش میخوری اما تو این ٥ روز ٣٠٠ گرم وزن کم کردی میدونی من برا غذا خوردن تو خودم رو کشتم و کمردرد گرفتم از بس خم میشم برا یه لقمه غذای ناقابل که معمولا هم ن...
19 شهريور 1391

فقط عکس(قسمت سوم)

یاسمین و حیاط بابا جون و اب بازی(پنجشنبه ٢ شهریور) یاسمین وقتی  داره میگه اوخ اوخ (وقتی جاییش درد میکنه یا زخم شده اینجوری میگه) یاسمین در حال نیشگون گرفتن از مامان ندا یاسمین خوشحال از داد زدن مامان ندا -این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته میشه!     ...
11 شهريور 1391

ناناسي و عسيسي

(از زبون ددايي: هدايي) وقتي خانم خانما ياسي ناناسي ميفهمه كه قراره محمد رو بغل كنم، سريع نگام ميكنه و ميگه: نه! نه! وقتي محمد بغلمه،‌ميره و مياد و غر ميزنه! وقتي محمد رو ميذارم زمين و ميخوام خود ناناسي رو بغل كنم،‌ مثل اين كه قهر كرده يا لج كرده باشه بغلم نمياد و دوباره ميگه: نه! نه!  خيلي وقتها هم با چنگ و كله مياد به سمت سر و صورتم! موقع رفتن هم كه اصلاً راضي نميشه بوسم كنه و بازم چنگ و كله و نه! نه! حالا فهميديم كه اينا همش از دوست داشتنه. آخه وقتي كه محمد نيست،‌ دخملي، ناناسي خوشگلي خاله،‌ همش خاله رو صدا ميكنه و ميگه :‌ دُدايي (هدايي) و همش سراغشو ميگيره و راحت مياد بغلش و بوسش ميكنه. ...
10 شهريور 1391

فقط عکس(قسمت دوم شیطنت )

بقیه عکسها در ادامه مطلب... این عکسها رو شب یکم شهریور ازت گرفتم وقتی که مشغول اذیت بودی یا به قول مامانی مشغول خونه تکونی برای من بنده خدا!!!! اول که صندلی اوپن ها رو از این سر میکشوندی و میبردی اونور...... اینجا هم سرت خورد به پایه صندلی و داشتی میخندیدی.. حالا بریم یه جای دیگه فضولی یه دونه عروسک از اون بالا میندازیم پایین پامون رو میذاریم روش و... وایییییییی چه ارتفاعیییییی بهتره بیام پایین...(وای که اگه نگیرمت با کله میای رو زمین) تمام   -این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته میشه!   ...
6 شهريور 1391

فقط عکس(قسمت اول عکسهای به جا مانده از ماه رمضان)

بقیه در ادامه مطلب... یاسمین در حال نشون دادن لاک پاهاش(به قول خودش داک) یاسمین در کنار اوستا پسر دختر خاله بابا احسان ،طاها پسر پسردایی بابا احسان و علی پسر دایی بابا احسان یاسمین در حال ماست دادن به نینیش اینم محمد عشق خالش که داره حسابی خوشمزه میشه   ...
6 شهريور 1391