عکسایی واسه رهایی از دلتنگی
اين عكساهم براي دوستاي گلم كه سراغ ياسي زر زر خاله رو ميگيرن:
ياسمين زهرا در شش ماه و دوازده روزگي_ درحال آمادگي براي حضور در همايش شيرخوارگان حسيني
آخي الان اين لپاي خوشگلت كجاست خوشگل خاله؟
موش موشك خاله
حدود دو ماهه بودي تو اين عكس (اگه اشتباه نكنم) از بس ناآروم بودي، هميشه مامان و بابا تو رو توي يه ملحفه ننو (نني) مي كردن و بعد ميذاشتن توي تاب برقي. شايد يه بيست دقيقه نيم ساعتي لالا كني.
نفسسسسسسسسسسسسس
چقدرخودمونو کشتیم ولی شما آخر دلیل به وجود آمدن شیشه پستونک و نحوه استفاده از اون رو متوجه نشدیییی!
ایضاً عکس پایین...
یاسمین: راستی ما تا چند روز پیش یه عالمه فک و فامیل داشتیممممممم... می رفتیم سر میزدیم... عالمی بود... یه خاله ماله ای هم بود این وسط... هی خودشو قاطی همه چی می کرد...
اسمش چی بوددددددد؟؟؟؟
دخمل نامرد، از وقتی رفته کیش و سرش شلوغ شده وقت نمیکنه، دو کلام خنده تلفنی تحویل خاله اش بده. حالا بذار بیاد، همچین بخورمش که خودش ندونه از کجا خورده شده.
عامو دلمون تنگید، پس کجایید نامرداااااااااااااااااا
شعر نو خاله هدی: کاش امروز، من نیز یک جنس بنجول چینی در یکی از فروشگاههای کیش می بودم... و آنگاه که تو سوار بر کالسکه خرید!!! به همراه مادر و پدرت به فروشگاه ما می آمدید برای یک دم هم که شده تو را می دیدم و از دور بوسه ای به سمت گونه های نازت روان می کردم... آه! کجاست آن لپها و گونه های تپلی و پنبه ایت که مرا و همه ما را بی قرار کرده...