غذا خوردن دخمل خانم
یاسمین زهرا خیلی بد غذاست. حالا بگذریم از اینکه کلاً به دلیل حساسیت از خوردن تقریباً همه چی محرومه! اما بهرحال همون غذاهایی رو هم که می تونه بخوره نمی خوره و درعوضش مامانش همش غصه میخوره.
اینم تصاویری از غذاخوردن امروز خانم خانما در ٣٣٣ روزگی در منزل ما. مامان ندا غذا رو ریزه ریزه کرده و توی سینی ریخته تا شاید دختر خانم یه ذره برداره و بذاره دهنش. دلم برای مامانش میسوزه، خودشو سر غذا نخوردن یاسی داره میکشه.
اصلاً عین خیالشم نیسسسستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت!
لطفاً ورق بزنيد...
اگه دقت كنين دندون پايينيش يه كم معلومه. موش بخورتت كه اينقدر خوش خنده اي خومزه
كاش يه ذره به جاي اين خنده ها، غذا مي خوردي نمكدون
يه دونه ويفر رنگارنگ بهش داديم كه تا دهنشو براي اون باز كرد مامانش يه لقمه بچپونه توي دهنش. اما فايده اي نداره چون هرچي ميذاري توي دهنش با دستش مياره بيرون و بعد ميندازه روي زمين.
اينجا هم گير داده دوربين رو ازم بگيره كه با تلاشهاي مامانش فرار كردم.
اين بنده خدا هم باز خوابه! خيلي دلم براش تنگ شده آخه از وقتي رفته خونشون سير نديدمش. هرچند هرروز ميان سر ميزنن ولي...!
- امروز خانم خانما از مامان ندا يادگرفت كه زبونش چيه. يعني مامانش تا ميگه ياسمين زبونت كو؟ تند، زود، سريع زبونشو با خنده و تا آخر مياره بيرون و نشون ميده. اين دومين عضو بعد از پا هست كه به خوبي ياد گرفته.
- هر چند كه يه مقدار خنديد ولي كلاً امروز كلافه بود و زياد غر ميزد. فكر كنم چهارمين دندونش داره مياد بيرون چون زير چشماش هم ورم كرده بود.
- ني ني خانم دست و دلباز هم هست، از همون غذايي كه به زحمت مامانش ميذاره توي لپش بر ميداره به ديگرون تعارف ميكنه. 6 فروردين خاله سارا و بابايي خاطراتي دارن كه گفتنش ... ياسي بزرگ شدي برات ميگم. بابايي و خاله سارا كه فراموش نخواهند كرد، بخصوص خاله سارا كه مزه اش هنوز زير زبونشه
- عصري با ماماني رفتن ستاره تا براي يكي خريد كنن... مي ترسم باز ... ولش كن...
- از فردا شمارش معكوس براي تولدش شروع ميشه. فردا يازده ماهه ميشه عسيسمممممممممم