ياسمين زهراياسمين زهرا13 سالگیت مبارک
نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 8 سال و 2 روز سن داره

❤❤ياس من زهرا❤❤

عمو امیر مهربون

1391/12/13 1:31
نویسنده : خاله هدي
1,050 بازدید
اشتراک گذاری

این پست توسط بابا احسان نوشته میشه!

یه عموی مجازی دارم خیلی مهربونه ،اسمش عمو امیره،همیشه برام نظرهای پر از محبت مینویسه.منم خیلی عمو امیر رو دوست دارم و بهش میگم عاموجونلبخند.

امروز عمو جون توی وبلاگش یه عالمه گلهای خوشگل رو که هنر عکاسی خودشونه تقدیم کردن به منمژه.

منم چند تا از عکسهامو از کوچولوییم تا الان رو میذارم و تقدیم میکنم به عمو امیر مهربون.

 

برای دیدن هنر عکاسی عمو امیر و گلهایی که به من تقدیم کردن

به وبلاگشون سر بزنید:

http://tiam64.persianblog.ir/

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

مامانی درسا
13 اسفند 91 3:24
آفرین به عموی مهربون هنر عکاسی شون بی نظیر بود بابا احسان گرامی این دخنری اینقده گله ...... که همه ی ما عاشقشیم ........ عزیزمی یاسی گلی
شقایق مامان آرشا
13 اسفند 91 8:55
ای جان چه عکسای نازیی
مامان گلی
13 اسفند 91 9:58
الهی دخترم چهره ش پر از انرژِی مثب عامو دون مبارکت باشه این پست قشنگ
تاتیانا و عمو دون دون
13 اسفند 91 20:57
باروم نمیشهههههههههههههههههههههههههه ناناز عمووووووووووووووو همین کارو کردی که اینقدر میخوامتتتتتتتت خوووووووووو لباسسسسسسسسسسسسسسسسسسس دون دونی شوووووووووووو ببیننننننننننننننننننننننننننننننننن خداااااااااااااااا تپل خانوم این عکسارو ندیده بودم . بابا احسان عزیز ممنونم از شمااااااا میگم این بابا سروش بعد دوسال خوابیدجواب منو هنوز نداده خووووووو شما تا دوسالگی نرسیده بهم جواب بدیداااااااااااااااااااااا ازبس نانازتون نی نازههههه خووووووو کلک این عکسارو بهم نشون نداده بودیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا فداتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت خلاصه حسابی کیف کردممممممممممممممم
امیر
13 اسفند 91 21:06
نفس برآمد و کام از تو بر نمی‌آید فغان که بخت من از خواب در نمی‌آید صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش که آب زندگیم در نظر نمی‌آید قد بلند تو را تا به بر نمی‌گیرم درخت کام و مرادم به بر نمی‌آید برای خود یاسمین زهرا مگر به روی دلارای یار ما ور نی به هیچ وجه دگر کار بر نمی‌آید مقیم زلف تو شد دل که خوش سوادی دید وز آن غریب بلاکش خبر نمی‌آید ز شست صدق گشادم هزار تیر دعا ولی چه سود یکی کارگر نمی‌آید بسم حکایت دل هست با نسیم سحر ولی به بخت من امشب سحر نمی‌آید در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز بلای زلف سیاهت به سر نمی‌آید ز بس که شد دل حافظ رمیده از همه کس کنون ز حلقه زلفت به در نمی‌آید
مامان قندعسل
16 اسفند 91 0:12
عکسها حرف نداشت.مخصوصا اون که اخم کرده.


مرسی