ياسمين زهراياسمين زهرا13 سالگیت مبارک
نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 8 سال و 2 روز سن داره

❤❤ياس من زهرا❤❤

دختر 25 ماهه من

1392/3/30 16:33
نویسنده : خاله هدي
1,026 بازدید
اشتراک گذاری

یه دختر دارم شاه نداره    از خوشگلی و باهوشی و خانومی تا نداره

دخترم خانوم شده حرفهای قشنگ قشنگ میزنه ،برا خودش بازی میکنه شعر میخونه برا من قصه میگه:یه بعبعی بود دفت ادا بقره موز بقره پاستیل بقره ماس بقره .پنگول منگول حب انگول بود آقا گوگه بود :تق تق تق :کیه کیه در مدنه درو بادندن میدنه!منم منم مادرتون(madaratoon)ادا آبوردم برتون!ادا:غذا   بادندن:بالنگر    دفت:رفت مدنه:میزنه

عاشق بابا هادیشه همش میگه: برام گیسه بابا آدی بوگو برام بابا آدی بخون !منم مجبور شدم چند تا شعر در وصف بابا هادی از خودم دربیارم و بخونم یاسمین زهرا هم اونقدر کیف میکنه که گاهی با همین شعر میخوابه:بابا هادیه مهربون امروز رفته به تهرون       رفته شکلات بخره برای یاسمین جون

و بقیش رو هر دفعه جدید میسرایم فقط این تکش هی تکرار میشه!نیشخند

چند شب پیش بابا هادی میخواستن شام بخورن که یاسمین هم نشست کنار بابا هادی و به خاله هدی گفت:آقق بیار(قاشق)خلاصه با دست و چنگال و قاشق نشسته بود کنار بابا هادی و یه جوری کلم پلو میخورد دیدنی از بس خندیدیم مردیم فقط!بعد با دستای چرکولکش برا بابا هادی ترشی میذاشت بابا هم رغبت نمیکردن بخورن میگفتم من دوست ندارم یاسمین هم با همون دستها دوباره بادنجونه ترشیه رو برداشت انداخت توی ظرف ترشی و بابا هادی سیر برداشتن گفتن من اینو دوست دارم یاسمین هم فکر میکرد سیره میگو هست برداشت بخوره حالش بد شد قیافش واقعا دیدنی بود وقتی پلو تموم شد خاله هدی گفت یاسمین بیارم یاسمین هم گفت بله وقتی خاله رفت تا دو باره برای یاسمین کلم پلو بیاره یاسمین داد زد :هداجون آبوردی(آوردی)؟راستی یادم رفت بگم کلم ها و کوفته ها رو از جلوی بابا های جمع میکرد و تند تند میخورد هی ظرف غذا رو هم میکشید طرف خودش به بابا هادی میگفت بابا بیا بیا!بعدم هی میگفت :بابا ترشی دوست داری؟ من دوست ندارم!

 وقتی تلفن زنگ میزنه میگه:مامان تیلیپون دنگ مدنه!(تلفن زنگ میزنه)کیه؟کی بود؟کیکی موگه؟(چی چی میگه)

وقتی یه جا گیر میکنه میگه:مامان بیا کومک(کمک)گیر تردم!

موقع دیدن فوتبال من داد میزدم یا امام حسین یاسمین هم داد میزد میگفت عامو حوتین عامو حوتین(عمو حسین)!بعدم گفتم این کیم کی هی خیلی اذیت میکنه یاسمین هم میگفت:کیم کی هی اذیت نکن!

اونقدر موقع فوتبال دیدن جیغ کشیدم که یاسمین با حالت اعتراض پاشد رفت توی اتاق نشست به تلویزیون کوچولو دیدن!

رفتیم برا جشن پیروزی توی خیابونا یاسمین هم داد میزد:ایلان ایلان(ایران)

بابااحسان رفته بود روی پشت بوم تا کولر رو درست کنه تا از توی کانال صداش اومد یاسمین دوید و اومد گفت: بابا پت بونه؟(پشت بوم)منم میبره؟گفتم بهش نه الان آفتابه بری دماغت خون میاد اونم گفت :باااااااای بابا احتان مماغش خون میاد(البته خ رو ک تلفظ میکنهخنده)بعدم هی داد میزد: بابا زود بیا مماغت خون میادااااااااا!

عاشق موقعی هستم که دنبال یه چیزی میگرده مثلا مسواک،میاد میگه؟مامان میتباک من کوجاست؟میتباک من نیست؟ندیدیش؟کوجاست؟وقتی هم پیداش کرد میگه:مامان دیدی پیداش تردم!

مدام در حال راه رفتنه حتی تلویزیون رو هم ایستاده نگاه میکنه بازی جدید مورد علاقشم اینه:مامان بدو بیا دنبالم!

وقتی بابا احسانش از سر کار میاد میدوه و میره قایم میشه میگه:من نیتم(نیستم)بعد که احسان اومد داخل میدوه با سرعت پیگره توی بغل باباش!

صبحها وقتی بیدار میشه میگه:مامان بابای دندیین دهلا کوجاست؟بابای مهراد کوجاست؟بابای محمد کوجاست؟

هر چیزی که براش خریده باشیم یا بخوایم بخریم یا بخوایم ببریم و..... اولین سوال یاسمین اینه:مامان محمدم قورده؟(خورده)برا محمدم میخری؟محمدم میاد؟محمدم داره؟محمدم هست؟

الان داره میگه:مامان جون بابا بدار شد!(بیدار)bodar

-این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته شده!

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

خاله هدی یاسمین زهرا و محمد کوچول
1 تیر 92 7:47
وای مرده این کلم پلو خوردنشم! بچه خفن شیرازیه
مامان ثمین
2 تیر 92 0:08
سلام عزیزم خوبین چقدر دلم واسه این فرشته جون تنگ شده بود ماشاله خانم شدی خاله قربون شیرین زبونیت برم من