دختر شیرین زبون من
دختر ٢٥ ماهه من فدای تو و زبون شیرینت.
اگه یه کمی تو فکر باشم سریع میاد سرشو میذاره روی پام و میگه: مامان ناراحت نشو!
از توی اتاق صدای احسان زدم نشنیده یاسمین دویده و صدای باباش میزنه:بابا بیا مامان کال داره!
همش میگه: مامان دلم برا باباآدی تنگه وقتی هم میگه صداشو نازک میکنه .
نشسته روبروی باباهادی داره شام میخوره و با حالت تاکید و تهدید توامان میگه:بابا نیگاه این دوغ منه نخولیاااااااا!اب؟(اب=خب)
امروز میگه: مامان مورچو(مورچه شیرازی)بکش میاد منو میخوره هااااااااا!
داد میزنه:مامان ناخون گیر بیار ناخونم داره موتوزه!(میسوزه ،ناخونش شکسته بود)
اونروز رفتیم پارک یه نینی خلاف جهت سرسره اومد سرش خورد به لب یاسمین و لب دخترم خون اومد روش نمیشد گریه کنه ولی دلش میلرزید براش آب یخ آوردیم خورد حالا اونقدر قشنگ تعریف میکنه برامون این قضیه رو!نینی اجونبر(از اونور)اومد خورد لبم خون اومد آب یخ خوردم .....
خونه خاله کدوم وره ؟یاسمین میگه:اجونبره اجونبره!قسمت دیگه شعر که میگه دنبه من لذیذتره رو هم میگه:دنبه من تیز تره!
دیشب هم خوابش رو برام تعریف میکرد:مامان اینجا(اشاره به پنجره )ماشین زد به مامان خوردی دمین(کابوس چند شب پیشش رو که میگفت خوردی زمین رو داشت کامل برام میگفت)هر چی میگم مامان خواب بوده الکیه میگه:نه الکی نبود الکی نبود(با ناراحتی تعریف میکنه)بعدش براش یکساعت توضیح دادم که من تورو از همه نینیها بیشتر دوست دارم و از این حرفها و هیچ وقت هیچ مامانی از پیش نینیش نمیره من همیشه در کنارتم و....بعدش بهش گفتم وقتی خواب بد دیدی بلند شو یه صلوات بفرست نیگاه مامان و بابا بکن بگو الهی شکر که خواب بودم و مامانم خوبه دستاشو گرفته بالا میگه:الهی چک مامان خورد دمین!
بهم میگه:مامان ماکالونی دلست میکونی میقام بخولم،وقتی درست کردم میگه:نه نمیخولم بدمدن(بدمزن)منم گذاشتمش برا سحری خودم دیشب اومدم سحری بخورم میگه: نه ماکالونیه منه! نشست تا تهش رو خورد و گرفت خوابید و من موندم و بشقاب خالی و تن دادن به خوردن نون و پنیر!
دماغش حسابی کار میکنه یه بوهایی میشنوه که ما نمیفهمیم :بییییییی مامان بو دتویی میادمامان بو میگو میادبیییییی بو پیپی میاد مهراد پیپی ترده؟بییییییی مامان بو پمبیرز من میاد!بی=وی دتویی=دستشویی
از بوی دهان میفهمه میگه: قیار قوردی؟هنونه قوردی؟آدانس قوردی؟پیاز قوردی؟
داستان تعرف کردناش خیلی قشنگه اونقدر قشنگ که باعث میشه احسان ماشین رو کنار خیابون پارک کنه و به قصه های یاسمین گوش بده،مخصوصا جاهایی که اب دهنش رو قورت میده و میگه بعد....وسط داستانش هی میگه:پتر جون پتر جون(پسر جون)
مامان برقو نیست تلاقو آموش تده!(لهجه کاملا شیرازی تلاقو:چراغو)
موبایل بابا گم تده؟نیستش؟
وقتی یه چیزی طبق میلش نیست میگه:بااای مامان چیکار میکونی؟(قبلا میگفت چکار میکونی)مثلا اونروز توی حمام آب داغ شد جیغ میزنه میگه:مامان داغه چیکار میکونی؟
وقتی پای تلفنیم مدام میگه:کیه؟کیکی میگه؟کی گفت؟
سوالهای تکراریش
مامان اونجا کی کی گذاشتی؟مامان کی کی قوردی؟کی کی اقیدی؟(خریدی)
مامان برا من آب یخ بیار!
اونروز به خاله سارا گفتم به محمد آب معمولی میدی؟اینم گیر داده: منم آب معلولی میخوام!!!!
به باباش میگه: بابا دوماد شو!(یعنی کت بپوش)
تا وارد خونه مامان جون شهناز شدیم گفت:مامان نیگاه چگد گلها قتنگه!
اومده میگه:مامان پاشو من میخوام کامپیتر بیشینم!
دختر:اوختر
دیروز توی عروسی دنبال عروس راه افتاده بود میگفت:عدوووس عدووووووووووووس!
به بچه ها هم میگفت:نکنید آقاهه بعوا میکنه هااااااابرید نینیها! به یکیشونم میگفت:مامانت کال داره هاااااااااا برو!
نه اینکه خودش خیلی زرنگه میگه:محمد تنبله توپ نمیاره!
عمو پورنگ رو میگفت عام پام پام الان میگه: عامو پولنگ
خیار شور رو میگفت آقار گوش الان میگه:کیاتور البته بین ک و خ تلفظ میکنه
میگه:منو تاب تاب بزورگا نبرید منو تاب تاب کوچیکا ببرید!
اونروز دست نینیها یه توپی شبیه توپ خودش دیده میگه:منم ازینا دارم مگه نه؟
فاطمه:تاپتمه!
دختر عمه:گوتنه
بهش میگم نوز کجاست دستشو زودی گذاشته روی بینیش و میگه:اینو بلدم!
اونقدر برا عروسکاش حرف میزنه و داستان تعریف میکنه!فعلا ذهنم همینقدر یاری میکرد.
-این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته شده!