ياسمين زهراياسمين زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره
نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

❤❤ياس من زهرا❤❤

خواب

فدای شما بشم من  دختر خوش خواب من کو پس ؟دیروز11 صبح بیدار شدی 2:40 دقیقه نیمه شب به زور خوابیدی اونم به صورت دوطبقه!یعنی روی من خوابیدی !!فدای خوابیدنت برم من که وقتی میخوابی دیگه شیطنتت کردنات رو آدم فراموش میکنه بس که معصوم و مظلوم میشی! هر چی عصر بهت میگم بخواب میگی: میسی تب میخوابم !(تب:شب) دیشب هم که میگفتی: من رو تیکم مامان میخوابم !(تیکم:شیکم:شکم)البته قبلشم دوتا بوس خوشگل و آبدار نثار من و بابا احسان کردی . -این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته شده! ...
24 تير 1392

شیطونک من

واقعا شیطونی !گاهی وقتها که دیگه آخرشی نمیتونیم کنترلت کنیم از مبل و میز و ...هرجایی میری بالا همش بدو بدو میکنی،از همه بدتر ریخت و پاشهاته که تمومی نداره دلت میخواد هر غذایی که میخوری رو روی میز و مبل و زمین بریزی و بمالونی و من خیلی از بهم ریختگی خونه ناراحتم ، با وسایلت خیلی سرگرم نمیشی و همش آویزن من شدی ،خواب عصرت رو حذف کردی و من باید ٨-٩ ساعت تا زمانیکه بریم خونه باباجونات تنهایی سرگرمت کنم و این برام خیلی سخته چون اگه از یه بازی خوشت اومد ٢ ساعت باید مداوم ادامش بدیم و....ولی خداروشکر هم یه خورده حرف گوش کنی و هم محتاط بخاطر همینه که شیطنتهات بیشتر رنگ و بوی شیرینی برامون داره تا تلخی !خدا صبرم رو بیشتر کنه تا بتو...
23 تير 1392

خاله هدی و یه عالمه عکس و حرف

هورا! بالاخره اومدم با کلی عکس. البته از اونجاییکه نمی دونم توی کدوم وبلاگ (محمد یا یاسمین زهرا) بذارم، این پست رو توی هر دو تا وبلاگ عین هم میذارم چون مشترکه. (جمله بندی رو داشتین). بهرحال هزارتا عکس دیگه هم دارم که بعداً میریم سراغشون! این عکس اولین روز فروردین 92 هست. روز تولد مامان جون مهربون یاسمین زهرا و محمد کوچول. اصرار دوتا کوشولو برای فوت کردن شمع تولد مامان جون لحظات خنده داری رو به وجود آورده بود. بخصوص یاسمین زهرا که با التماس میخواست دوباره شمع رو روشن کنن و سر این قضیه کلی با عمو حسین دوست جون شد. چون عمو هی براش شمع رو روشن می کردن و اونم با ذوق فوت می کرد. علاوه بر خانواده خودمون، مادرجون، عمو حسین، زن عمو سوسن، زن عمو مرض...
14 تير 1392

کابوسهای یاسمین زهرا

سه شب پیش با صدای گریه و داد یاسمین از خواب بیدار شدم توی خواب میگفت : دادا نکن !وااااااااای دادا نکن! بد بدبد، مامان نیگاه !دادا نکنننننننننننننننن! پریشب توی خواب با گریه بیدار شد و میگفت: بگل بکن بعد با گریه تعریف میکرد: مامان خوردی دمین منم خوردم دمین هر چی میگفتم خواب بودی باز گریه میکرد و هی تکرار میکرد که مامان خوردی دمین ،منم خوردم دمین .به بدبختی روی پاهام خوابوندمش داشت گیج خواب میشد که دوباره پرید و بغلم کرد با گریه میگفت: نمیخوابم نمیخوابم ..... دیشب هم توی خواب میگفت : علی بد بد بد! صبح هم با صدای گریش بیدار شدم که میگفت : بابا نیس؟ بابا کو ؟گفتم بابا رفته شرکت با گریه تعریف میکرد: بابا بیشینه تو ماکی...
10 تير 1392

دندون 17و آموزشهای گام به گام با متد مامان ندا!

هفته پیش موقع خواب بیقرار بودی ،یه کم بد اخلاق شده بودی و نق نقو،این هفته هم دیدم خیلی خوب نمیتونی غذا بخوری به خصوص غذاهای موردعلاقت مثل جیگر و میگو!!!! یه حدسهایی زدم که شاید میخوای دندون دربیاری اما خب توی دهان ریزت که هیچی پیدا نیست،دیروز وقتی دیدم توی وبلاگ ملودی جون خبر دندون جدید رو دادن و بیقراریهای چند روزه به هر صورتی بود و به بدبختی توی دهانت رو نگاه کردم و دیدم بلههههههههههههههههههههههه!دندون ١٧ نصفش اومده بیرون فک پایین سمت چپ دندون کرسی و ٣ تای دیگه هم از زیر لثه پیداست.این ٣تا که در بیاد دیگه چندین سال از شر دندون درآوردن راحت میشی تا انشاا... دندونای عقلت! و بالاخره... آموزش توالت گام به گام هم داریم که انشاا... در طی ٣...
9 تير 1392

جدید جدید

عادتهای تلویزیون دیدنش - مامان تیلیزون(تلویزیون ) بذار بیبینم!نه این دوست ندارم .دیگش بذار(یکی دیگه بذار)!مامان تیلیزون آموش نکنیاااااااااااااااااااااا(خاموش). هرچیزی که توی تلویزیون نظرش رو جلب کنه: مامان ازاینا برا دندیین میقری؟ (از اینا برا یاسمین میخری؟) وقتی میبینه بچه ها بغل عمو پورنگ هستن یا اینکه توی موقعیتی هستن که یاسمین خیلی دوست داره جای اونا باشه، لجش میگیره میزنه توی تلویزیون با فریاد میگه :نینی بد بد بد !نینی بد بد بد ! -وسایل آشپزخونه رو ازش میپرسم و کارشون رو میگه مثلا میگه :گاس (گاز) نینی دست ندنه اطرناکه (خطرناکه) دندیین دست نمیدنه (یاسمین دست نمیزنه) رو گاس پلو میپدن (پلو میپزن)! -هر ...
8 تير 1392

آی بازی بازی بازی!

حسابی از کودکیت لذت میبری من مادر سختگیری نیستم ! اینجا تازه از حمام اومده بودی چون دست و پاهاتو ماژیکی کرده بودی بردمت و حسابی شستمت آخه شبش خونه خاله مریم قرار بود بریم ،اما باز تا چشم من رو دور دیده بودی ......................... یاسمین با صورت ماژیکی یاسمین میگه: لاک بدنم به انگوشتم! فدای دقتت بشم بعد از پایان خرابکاریهات سریع هم میگی: مامان قدنک تدم؟مامان کوتل تدم؟ (قشنگ)(خوشگل) به خاطر اینکه بهت اجازه دادم حسابی لاک بازی کنی بهم گفتی : نمنون مامان بعدشم دستمو گرفتی و بوس بارونش کردی . -این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته شده! ...
2 تير 1392