چه میکنه این یاسمین زهرا!!!!
-دختر مامان دندون در اوردنات داره اذیتت میکنه هر وقت دهان ریزت باز میشه و لثه های ورم کردت رو میبینم کلی دلم میسوزه برای خوشگلم که باید این همه درد و تحمل کنه.
-چند شب پیش عروسک توتو رو که خیلی دوستش داشتی و تا سوار ماشین میشدی بغلش میکردی از شیشه ماشین انداختی بیرون ،بابا احسان زودی دنده عقب گرفت تا برش داره اما یکی از ما زرنگتر بود و توتوی خوشگلت رو دزدید ، از اون موقع هر از چند دقیقه ای یادت به توتوت میوفته و پشت سر هم تکرار میکنی که توتو نی! توتو نی!(توتو نیست).
بقیه عکسها و مطالب در ادامه...
-نمیدونم چرا از عموهای من میترسی البته یه ذره که ببینیشون دیگه غریبی نمیکنی اما اولش که می بینیشون کلی گریه میکنی به خصوص عمو مهدی رو .عمو مهدی هم که عاشق نینی همش دوست داره بیاد نازت کنه و بوست کنه اما از ترس گریه های تو از دور فقط نگات میکنه.شب عید فطر رفتیم خونه مادر جون (مامان بزرگ مامان ندا) برا تبریک عید،اولش کلی اشک ریختی و گریه کردی اما یواش یواش دیگه خوب شدی و غریبی نکردی حتی دنبال عمو حسین هم میرفتی و صدا میزدی عامممممم عامممممم (شیرازیها به عمو میگن عامو)،عمو مهدی یه سر رفت بیرون و تو خوشحال و شاد داشتی با عروسکهای فراز کوچولو بازی میکردی و وسط هال میچرخیدی که عمو مهدی از بیرون اومد و تو تا عمو رو دیدی خیلی بانمک با دست زدی تو سر خودت و همه ریسه رفتن از خندهاین حرکتت به علاوه میمیک صورتت تو اون حالت با زبون بی زبونی داشت میگفت که ای بابا باز عمو اومد داشتیم زندگیمونو میکردیماااااااا!!!
از اون شب از بس خندیدیم خودت هم این قصه رو هی برامون تعریف میکنی و به عمو مهدی میگی عام میمی یا عام مهنی amm meini یا amm mehni(لازم به توضیحه که ما به لهجه خودمون به عمو مهدی میگی عام مهدی یا عامو مهدی البته ه رو هم کمرنگ میگیم)
-وقتی میریم خیابون دوست داری خودت راه بری و همش میگی تاتی تاتی،دیروز هم رفتیم پاساژ ستاره برا خرید. میگفتی میخوام خودم راه برم و البته دوست داشتی خلاف جهتی که ما بهت میگیم هم راه بری و کلی ذوق میکردی،میرفتی توی مغازه ها و من دنبال سرت میومدم و به زور از مغازه ها میاوردمت بیرون یه بارش رفتی توی یه مغازه و به آقاهه گفتی تتی(تتی همون دالیه البته شیرازیش).
-میری سر یخچال و داد میزنی مامان دبتال(خیلی تند تلفظش میکنی)عاشق آلو هستی و باید ازت قایمش کنیم (دکتر گفته بهت ندیم)توی یخچال دنبال آلو میگردی و میگی مامان آلو آلو .
-آبمیوه هم خیلی دوست داری البته 3-4 تا قلپ میخوری بقیه رو میگی بدین تا بریزم روی زمین به آبمیوه اول میگفتی آبووه بعد شد آبالو حالا میگی آبمیمه!
-تلفن یا موبایل رو برمیداری و میذاری دم گوشت میگی الو الو ممد (موقع گفتن الو صدات رو کلفت میکنی)،اونروز زنگ زدم به بابا احسان و گوشی رو دادم بهت تا گوشی رو گرفتی با ناز گفتی بابایی و یه سری حرفهای نامفهوم ( البته برای ما ) زدی و اخرش بلند گفتی بیو (بیا به لهجه شیرازی)بابایی هم کلی ذوق کرد.
بقیه اش باشه برا پستهای بعدی در ضمن
این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته میشه!