خستگی شیرین
-کمردرد،پا درد،دست درد،خستگی و کلافگی اینا همش رو تو به من هدیه دادی عزیزم!اما با این حال مامان ندا عاشقته درسته که هر از گاهی غر میزنم و ناله میکنم اما وقتی با اون صدای خوشگل و دخترونت صدام میزنی مامانیییییییییییی و میای و سرت رو میمالی رو صورتم و بوسم میکنی اونوقت انگار خوشبخت ترین آدم دنیام.
-دندون دهمت هم درومد کنار دوتا دندون خوشگل سمت پایین و البته دندون ١١ و ١٢ هم توراهن و ١٠-١٢ روزه آینده درمیانخدا به داد من و تو و بابایی برسه.
٥-روز لب به غذا نزدی و الان ٣ روزه که کم و بیش میخوری اما تو این ٥ روز ٣٠٠ گرم وزن کم کردیمیدونی من برا غذا خوردن تو خودم رو کشتم و کمردرد گرفتم از بس خم میشم برا یه لقمه غذای ناقابل که معمولا هم نمیخوریشهر چی سعی میکنم بیخیال بد غذایی تو بشم اما تا یکی میرسه میگه چرا یاسمین لاغر شده یا لپاش کو و .... باز غصم میگیره میگم نکنه تقصیر منه که این غذا نمیخوره و دوباره روز از نو روزی از نو(نمیدونم چرا معیار ما ایرانیها برای یه بچه وزن اونه به نظر من هوش بچه مهمتره،نمیدونم شاید هم یه بچه خنگول تپل بهتر از یه بچه باهوش اما با وزن متناسب باشه؟).
البته خانوم دکتر گفت بچه ها همشون همینطورن و برا اینکه حساسیت من به غذا نخوردن تو کم بشه گفت بهتره یه نینیه دیگه بیارین تا یاسمین از دستتون راحت بشه!
بقیه در ادامه مطلب....
-وقتی سوار ماشین میشیم تا یه مدت حدود ١٥ دقیقه بچه خوبی هستی اما اگر مسیر طولانی بشه کلافه میشی و من بیچاره بیچاره میشم از دست تو !!!!همش قل میخوری و سرو ته میشی از بس زیر و روت میکنم ماهیچه های دستام درد میکنه.
-خیلی برا من و بابا احسان جالبه طرز رفتار تو با خونواده من و بابا احسان .درست دو جور مختلف رفتار میکنی باهاشون و این درست برگرفته از روحیات و خصوصیات مختلف هر دو خونواده هست که تو اینو با عقل خوشگلت گرفتی و درست رفتار میکنی.
تو میدونی خونواده بابایی شلوغتر و پر سر و صداترن و یه کوچولو حساس به اینکه تو سر چیزی بری و یا چیزی رو بریزی برا همین اونجا که میری همش نمایش میدی و سر چیزی نمیری و ریخت و پاش هم نمیکنی وسعی میکنی با شعر خوندن و نمایش دادن سرگرم بشی چون میدونی چند نفر باشوق و هیجان منتظرن تا تو یه ریزه قر و اطفار بیای تا اونا خونه رو از جیغ و داد به لرزه درارن و تو هم ذوق کنی.
و البته فهمیدی که خونواده من ساکت تر هستن و نسبت به اینکه تو ریخت و پاش کنی و سر وسایل مختلف بری اصلا حساس نیستن برا همین تا میتونی کنجکاوی میکنی و سر همه چیز میری و خونه رو زیر و رو میکنیغذا رو میریزی رو زمین و میمالی به سر و روی خودت و همه میخندن از کارات ،بنده خدا مامانی همش در حال تمیز کردن خونس از دست تو .
-دختر با احتیاطی هستی بلدی بری روی هر بلندی و البته با احتیاط ازش بیای پایین و اگر احتمال بدی که نمیتونی بیای پایین سریع من رو صدا میکنی و دستت رو دراز میکنی تا کمکت کنم.آشپزخونه از اون مواردیه که علاقه شدیدی داری بری اونجا ولی موقعی که میخوای از آشپزخونه بیای بیرون من رو صدا میزنی.
-کار اینروزهای تو شده قایم کردن وسایل خونه و جابه جا کردنشون.تمام وسایل آشپزخونه رو جابه جا میکنی .میری سر کابینت و مثلا نمکدون رو ورمیداری و میری سر یک کابینت دیگه و میذاری جای یه کفگیر و کفگیره رو برمیداری و میذاری جای نمکدون!!!!!یا مثلا میری و قاشقهات رو قایم میکنی پشت تختت ولی وقتی بهت میگم یاسمین قاشقت کو میری اون پشت و میاریش.
-رقصیدنت خیلی باحاله یه قرهایی میای هر کی ندونه فکر میکنه ما از اون خانواده هایی هستیم که همیشه تیویمون روی کانالهای رقص و اوازه و تو داری رقص یاد میگیری ولی بیخبر از اینکه تی وی ما مثبت مثبته و اصلا کانال رقص و آواز نداره و شما خودت هنرمندی (باور کنید دیروز دستاشو بندری لرزوند که ما هاج و واج مونده بودیم).
-خیلی حرف دارم که بزنم اما وقت ندارم در ضمن این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته میشه!