شیرین زبونی
دیر نور تبتاب ادم میدنم:زیر نور مهتاب قدم میزنم
قشنگ:قدنگ قشنگه:قدنگه
خیار شور:آقارگوش
وقتی میریم خرید هی داد میزنه و به فروشنده و خریدار و همه میگه:آنم دست ندنید دست ندید(خانوم دست نزنید)،بعد باباش بهش میگه کدوم خانوم؟ اونم با لهجه شیرازی میگه:او دنو(او زنو:زنه)
صبح از خواب پا میشه پرده اتاقش رو میزنه کنار دارن خونه همسایه رو خراب میکنن میگه:مامان بیا نیگاه او مردو(مرده) بااااااااااااااای ماکین بدورگه اومد من ترتیدم (ماشین بزرگه اومد من ترسیدم)
دمپایی:بمپایی مامان بمپایی بابا نپوش!
مامان بیا پهلوم بقاب یه تیر توچولو میقام یه توچولو(مامان بیا پهلوم بخواب یه شیر کوچولو میخوام)
وقتی عکسهای بچگیش رو میبینه:باااااای نیگاه دندیین دهلا توچولو بوده تپلو بوده!(نیگاه یاسمین زهرا کوچولو بوده تپلو بوده)
بهش میگم یاسمین پام زخم شده میگه:آقییییییییییییی درد گییفت؟(آخییییی درد گرفت)
هر وقت غذا نخواد میگه:مامان گلوم درد گیفت بییم دوتور(مامان گلوم درد گرفت بریم دکتر)
بهش میگم قل هو الله..... میگه:عدد و تا آخر سوره همه کلمه های آخر میشن :عدد
امام اول:علی دوم:حتن سوم:عامو(چون اسم عموی من و بابا احسان حسین هست به امام سوم میگه:عامو)
مامان گیسه ببعی بوگو:قصه ببعی بگو(:عاشق شنگول و منگول و حبه انگور یا به قول یاسمین انگوله)
به عمو علیرضا میگه:علییدا(عموشم گفت من شوهر خالتم پسر خالت نیستم که!)
بهش میگم دلت برا بابا هادی تنگ شده:صداش رو ناراحت میکنه میگه:بلی تنگی
پشت تلفن میگه:بابا آدی ماکین دفت، من گییه میکونم بابا آدی نیست(بابا هادی سوار ماشین شدی رفتی من گریه میکنم که باباهادی نیست)
خونه بابا هادی هستیم میگم بیا بریم میگه :نه تادر نپوش من گییه میکونم(نه چادر نپوش من گریه میکنم)
وقتی میخوره زمین الکی گریه میکنه میگه:مامان بگل کن اتادم دنبیم درد گیییفت(مامان بغلم کن افتادم باسنم درد گرفت)
ماشین عروس ازکنارمون رد شده میگه:بابا بلو میقام عدوس بیبینم(بابا برو میخوام عروس ببینم)
چه جوریه و یا چرا اینجوریه رو میگه:توجوریه؟
دعاش رو بهم میده میگه:مامان بنداز درگن(بنداز گردن)
بردمش سه چرخه سواری غروب شد میگه:بااااای تاریک تد!مامان تب تد؟(وای تاریک شد مامان شب شد؟)
تا ابر میاد جلوی خورشید میگه باااای تاریک تد میره و چراغ رو روشن میکنه
خورشید:اورتید بهش میگم خورشید رفته پشت کجا؟ میگه:اببا(ابرا)
ماست کنگر:ماست تندر
مامان بلو مماگه تتلات بقر آب بمبات بقر دیگیگی بقر(مامان برو مغازه شکلات بخر آبنبات بخر دلستر بخر)
توی صف نونوایی ایستادیم هی داد میزنه:آقایی نون بده نون بده....
عروسکش رو میلرزونه و میگه:بقرص بقرص(برقص)
چطوری:چیطوری
کلم:تلم
هر وقت عکس ذرت میبینه میگه:مامان من ای دوست دارم
بشین:بیتین
من پیتتا میقام(من پیتزا میخوام)بهش میگم مامانجون برامون کوکو درست کرده میگه:من کوکو دوست ندارم پیتتا میقام نیمساعت معطل شدیم براش پیتزا خریدیم میگه :نه من کوکو میقام!
عشق اینجور حرف زدنتم:نخوریدااااااااااااااااا نریدااااااااااااااااااا نکنیدااااااااااااااااااا
و دهها جمله و کلمه دیگه
هر لحظه غافلگیرم میکنی هر لحظه....
-این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته شده!
٢٣ ماهگی