حرفهای دخترم
یاسمین ٢٧ ماهه
از دستشویی که میایم بیرون:
آفرین آفرین یفتی دسویی، میبلمت تاب تاب بزورگا!
آلوچه خریدیم از دستمون گرفته با اعتماد به نفس بالای آلوچه رو نشون میده و میگه:نیگاه اینجا نبشته نخولید دوست ندارید!باباش میگه کجا نوشته:میره جلو و نشون میده میگه اینجاس!بعدم میگه:اینجاشم نبشته اطرناکه نخولید!منم گفتم اگ خطرناکه برا تو هم خطرناکه میگه: نه اطرناک نیست!
بهش میگم نیگا کیفم خراب شده میگه:کی الابش ترده؟(الاب:خراب)گفتم خودم ،میگه:گوبونش برم وقتی توچولو بودی!
پاش خورده به دیوار کج کج راه میره به دیوار میگه:ای پدس توخته!(پدر سوخته)
احسان روی پشت بوم داره کولر رو دستکاری میکنه یاسمین هم توی دست و پاشه بهش گفت:بابا من مهندسم تو که مهندس نیستی!یاسمین:نهههه من پولاسینم(فامیلش رو میگه که پوریاسین)
رفتیم مهمونی از پسر بچه های اونجا حرفهای بد یاد گرفته البته نه خیلی بداااااا مثلا به احسان میگفت:پوست میکنمااااااا میکوشمت.
هواپیماش رو گرفته دستش میگه:بریم تبارش بشیم بییم مشد(مشهد)پیش امام تجاد (سجاد) امام محمد باقر.
عکس عروسیم رو نشون میده میگه:نیگاه علوس بودی کوشکل بودی مامانااااااااااا !بهش میگم الانم خوشگلم مگه نه با قاطعیت گفت:نه!
دیشب از توی تونل سرسره رد شده میگه:مامان آقاهه قتنک تاخته، ابلا نبود!(مامان آقاهه قشنگ ساخته ، قبلا نبود)
مدام در حال شعر خوندنه استعداد شعر گفتنش هم زیاده یه چیزایی از خودش در میاره،شعرهایی که بچگیش براش میخوندم رو بلده چون توی ذهنش مونده ولی زبون نداشته که بخونه الان که زبونش باز شده همش رو میخونه.
دستمال گرفته دستش یه ١٠ سانت از مبل رو دستمال کشیده اومده کنارم میگه:باااااااای مامان استه تدم(خسته شدم).
دیشب رفتیم بستنی بخریم یه پسر چاق اومدو یخمک برداشت اینم یخمک میخواست گفتم اینا بده هی داد میزد:مامان این تپلو چی برداشت؟این تپلو چی میخواد بخوله؟
دیشب توی پارک گفت مامان جیش دارم البته پمپرز بود ولی جایی نزدیک نبود ببرمش تا رسیدیم خونه کار از کار گذشته بود بهش میگم مگه نگفتی نگهش میدارم میگه: یه توچولوش نگه داشتم نیگاه(در حد یک قطره).
گاهی که دستشوییش رو اعلام میکنه بعدش میگه:نیگاه مامان خانوم تدم، اصا(اصلا)خانوم خانوما تدم!(تدم:شدم)
به خاله هدی میگه:آله ادا لوفطا خونه ما بیا،ادازه میدم خونمون بیای(اجازه).
خوراکی خریده قایمش میکنه میگه:عمه پاتمه نبینتش!(فاطمه)
گریه میکنه میگه :بشکوندمش(شکوندمش).
بهش میگم دستشویی داری؟میگه: نمیلم دنبم دتمال گداشتم!
دیشب توی خواب میخواستم پمپرزش کنم تا شلوارش رو کشیدم پایین از خواب بیدار شده میگه:مامان دشته(زشته)
موقع خداحافظی به مامانجون شهناز که محمد رو بغل کرده بودن گفت:مامان جون طلاز مباظبش باش.
-این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته شده!