صبح شیراز
صبح پنجشنبه تصمیم گرفتیم بریم نزدیک دروازه قرآن یک املتی از قهوه خونه بگیریم و بزنیم به بدنو کمی هم تفریح کنیم.بابا احسان یاسمین رو توی خواب بغل کرد یاسمین هم هی نق میزد من میخوام بخوابممممممم.........
به یاسمین گفتم پاشو بعداز دوسال و سه ماه ببین صبحهای شیراز رو(البته چند باری صبح از خواب بیدارشده ولی توی خونه بوده).
بعد از خوردن املت و پیاز و نوشابه شیشه ایرفتیم دروازه قرآن و اونجا بود که یاسمین حسابی بهش خوش گذشت آخرش هم از گرما مردیمممممممممممم و یاسمین دلش نمیومد دل بکنه .
پنجشنبه خوبی بود خوش گذشت.
بقیه در ادامه مطلب...
تمام لباسهاش خیس شد،آب هم خیلی سرد بود مجبور شدیم ببریمش تعویض لباس.
-من عاشق این لحظه های ناب سه نفره هستمبابا احسان این پنجشنبه ماهی کبابببببببببببببببب فراموش نشه هوراااااا.
-این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته شده!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی