ياسمين زهراياسمين زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره
نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

❤❤ياس من زهرا❤❤

صبح شیراز

1392/6/10 14:12
نویسنده : خاله هدي
1,199 بازدید
اشتراک گذاری

صبح پنجشنبه تصمیم گرفتیم بریم نزدیک دروازه قرآن یک املتی از قهوه خونه بگیریم و بزنیم به بدنخوشمزهو کمی هم تفریح کنیم.بابا احسان یاسمین رو توی خواب بغل کرد یاسمین هم هی نق میزد من میخوام بخوابممممممم........خواب.

به یاسمین گفتم پاشو بعداز دوسال و سه ماه ببین صبحهای شیراز رونیشخند(البته چند باری صبح از خواب بیدارشده ولی توی خونه بوده).

بعد از خوردن املت و پیاز و نوشابه شیشه ایخوشمزهرفتیم دروازه قرآن و اونجا بود که یاسمین حسابی بهش خوش گذشت هورا آخرش هم از گرما مردیمممممممممممم و یاسمین دلش نمیومد دل بکنه اوه.

پنجشنبه خوبی بود خوش گذشت.

 

بقیه در ادامه مطلب...

 

تمام لباسهاش خیس شد،آب هم خیلی سرد بود مجبور شدیم ببریمش تعویض لباس.

-من عاشق این لحظه های ناب سه نفره هستمقلببابا احسان این پنجشنبه  ماهی کبابببببببببببببببب فراموش نشه هورااااااهورانیشخند.

-این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته شده!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (22)

مامان آيسو وآيسا
10 شهریور 92 12:29
چه عكسهاي خوشگلي
چه دخمل ناززززي
چه جاي قشنگي
ميبوسمت خوشگل خانوم هزار تا


ممنون عزیزم.
امیرمهدی و عمی
10 شهریور 92 13:37
سلام عزیزم
چه جای قشنگی
به به نوشابه شیشه ای به یاد قدیما
نوش جونتون انشااله همیشه به تفریح
من عاشق این عکس های متفکرانه این دخمیلیم



مرسی گلم
خاله هدی 2
10 شهریور 92 13:50
منم عاشق دروازه قرآنم!♥
همیشه و همه لحظاتتون پر از شادی و خوشی باشه


ممنونم.تشریف بیارید با هم بریم
دانشجو
10 شهریور 92 14:27
سلام عزیزم ما توی وبلاگمون جشنواره ی زیبا ترین کودک رو برگزار کردیم منتظر حضور گرمتون هستیم ومارو با رای خودتون خوشحال کنید
خاله هدی یاسمین زهرا و محمد کوچول
10 شهریور 92 14:46
درضمن نگفتی برای خانم پوریاسین کی وقت بگیرم


فرق نداره هر وقت تونستی
مامان گلی
10 شهریور 92 15:25
الهی همیشه خوش باشین


ممنونم
مامان حنانه زهرا
10 شهریور 92 15:31
همیشه به شادی گلم
منم اپم


خواهر وبلاگت خیلی سنگینه دو هفتس باز نمیشه
مامان دخترا
10 شهریور 92 18:30
این دختر چه قبافه و فیگور نابی داره برای عکاسی!
من توی کف این فیگورای متفکرشم.
خیلی به دلم میشینه ژستاش!
خدا برات نگهش داره.


ممنون خانوم گل.مثل اینکه بچه انشتینه هاااااا
عمویییییییییییییی
10 شهریور 92 22:55
کوشولووووووووووووووووووووووو تو نانازیییییییییییییییییییییییییی خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییی هم نانازیییییییییییییییییییی

سیر نمیشوم ز تو
ای مه جان فضای من


ممنونم
عموامیروتاتیانا
10 شهریور 92 23:04
وای که این عکسات خیلی بهم میچسبه عمو جون هزارماشلله خیلی بزرگ و خانوم شدی اسفند دود کنید بابا احسان حتما حتما


خیلی ممنون.حتما
نسرين...مامان برديا
11 شهریور 92 16:14
چقدرررررر عکساي قشنگي.... چه دخمل با نمکي...... خوش باشيد....
الناز مامان طاها
11 شهریور 92 17:29
انشاالله همیشه شاد و خندون باشید
عموامیروتاتیانا
11 شهریور 92 22:08
این عکسه هست شکم تو دادی جلو خیلی بامزه شدی یاسمین زهرااز بس اب بازی دوست داری از این پله ها میری بالا بدون ایمکه بترسی خوشم میادااااااا دیگه کلی قربون صدقه و اینا برای یاسمین زهرا...میدونی عمو الان دایلاپ وصل شدم و از فردانت ندارمولی زودی میام چون بی تو هرگز مانکن کوشولوووووو کیمیا رو از سه ماهگی دنبال میکنم تورو از شش ماهگی هر دوتون گلی از گلهای بهشت هستیدبه امید صد سالگی تون البته اون وقت من دیگه ن ی س ت م
عمه زهرا
12 شهریور 92 1:56
قربون عروسک خوابالوی خودم برم من با این عکسای خوشکلش راستی مامان ندا یاسمین روز دفاع خاله هدی صبح زود بیدار شد و شیرازو دید فراموش نشه لطفا همین هم بازم خوبه به نسبت شیرازی اصیل بودنش


عمه جون شیراز رو ندید جاده رو دید.
مانی محیا
12 شهریور 92 14:03
خوشحالم خوش گذشته. من هم جای هدی جون بودم به من بر میخورد. ولی از طرفی دلم بحالت سوخت ندا جون. آدم نمیتونه تو این وبلاگ یه حرفی بزنه.. اصلا بمن چه. دوتا خواهر گیسوی همو بکشید..شوخی کردم..


عجب دو بهم زنی توووووو
مادر
12 شهریور 92 15:23
خدا حفظش کنه
شاد و سلامت باشید


ممنون.خوش اومدید
♥ مامی ملودی جون ♥
13 شهریور 92 10:45
نوش جونتون . چه دخمل خانوم و آرومی . ندا جون این همه میخوری تپلو میشیا
خاله هدی یاسمین زهرا و محمد کوچول
13 شهریور 92 14:00
مریم مامان محیا، تو که دو بهم زن نبودی دختر؟ آخه چرا؟ این چیه که نوشتی؟؟؟
ما داریم شوخی میکنیم تا یه کم فضا عوض شه و دیگرون چشممون نزنن مگرنه بیشتر از اون چیزی که حتی خود ندا فکر کنه من خوشحالم. خوشحالم که اینقدر خدا به من و خانواده ام لطف داشته که خواهرام که کوچیکتر از من هستن دارن از لحظه لحظه زندگیشون لذت می برن، همونطور که من از با اونا بودن و در کنار اونا بودن لذت می برم. خدایا شکرت


ای مامان محیا ببین چقدر خواهرم خوبههه بازم دو بهم زنی میکنی؟
مانی محیا
13 شهریور 92 14:37
ای شیرازی ای سحرخیز... راستی یادم اومد یه استاد تو شیراز داشتیم اسمش دکتر سحر خیز بود. عجب فامیلیه با مسمایی داشته ها. بهش میومد...








بابا فقط من خانهدارم تا صبح بیدارم صبح تا 11-10 خواب وگرنه سارای بیچاره ساعت 3 صبح میره فرودگاه سرکار، هدی ساعت 7 باید سرکار باشه.خخخخخ.این چیزهارو دشمنامون میگم شما که دوستی نگو.خخخخ














مامان آنیسا سعیده
14 شهریور 92 17:58
ای جان بخورمت من جیگری خوب آب بازی کردی ها نگو نه


بلههههههههههههههههه
شقایق مامان آرشا
16 شهریور 92 15:41
همیشه به گردش


مرسی
مامان طاها
16 شهریور 92 20:34
همیشه به تفریح.
معلومه که حسابی خوش گذشته.
ان شا الله همیشه خوش باشین.


مرسی خانوم گل