ٍٍٍسال 95 رسید..
خب اینقدر به اینجا سر نزدیم که شد سال 95.
عیدتون مبارک باشهسال خوبی داشته باشید.
ما که امسال حسابی تغییر و تحول توی زندگیم بوجود میاد و مطمینا خیلی زندگیمون شیرینتر میشه خداروشکر
یاسمین خانم هم بیصبرانه منتظر نینیمونه و خیلی دوستش داره.
بارداری اول با دوم خیلی فرق داره خب من سر یاسمین خیلی استرسم بیشتر بود و برا کوچکترین چیز اضطراب داشتم ولی الان کارکشته شدم فکر کنم برا سومی دیگه عین خیالم نباشه،هر چند به نظرم فاصله سنی چهار سال خیلی بهتر بود تا الان که فاصله بین بچه هام پنج سال شده ولی خب مزیتهایی هم داره اینقدر فاصله سنی که یکیش اینه که یاسمین خیلی مستقلتر شده و دیگه توی کارهای شخصیش به من کمتر احتیاج داره،چند ماهه که تنهایی دستشویی میره البته توالت فرنگی و هنوز ایرانی رفتن سختشه ،حمام رفتنش دیگه تقریبا تنهاییه ،خورد و خوراک و لباس و کفش پوشیدن و مرتب کردن اتاق و...
و مهمتر از همه اینکه پذیرشش برای داشتن خواهر و برادر جدید بیشتره .
سر بارداری یاسمین حرکتهای جنین رو از هفته 16 اونم روز تاسوعا موقع خوندن زیارت ناحیه مقدسه احساس کردن ،یه چیزی شبیه ترکیدن حباب ولی این فسقلی از هفته 12 مثل حرکت مورچه زیر پوست احساسش میکردم و هفته 14 واقعا حرکاتش مشخص بود.
بارداری اول فقط سه هفته ویار داشتم ولی سر این بارداری دوماه و نیم ویار و خیلی خیلی شدیدتر از دفعه قبل ،ایندفعه مجبور بودم روزی سه بار قرص مصرف کنم تا تحمل ویار برام راحتتر بشه.از لحاظ ظاهری زودتر برجستگی شکمم مشخص شد ولی چهرم تغییری نکرد و تا الان هم همینطوره یعنی بر خلاف بارداری سر یاسمین که حسابی ورم داشتم و از سه ماهگی هیچ کدوم از انگشترام دستم نمیرفت الان ورم ندارم و هنوز میتونم به زورانگشترای قبلم رو بپوشم و کفشام هنوز اندازمه ولی از لحاظ اضافه وزن هنوز پیشتازم.
این فسقلی خیلی بیشتر از یاسمین تکون میخوره و هر از دوساعت حتما بیدار میشه از خواب البته به مامانش قول داده وقتی دنیا اومد بچه خوبی باشهیاسمین تکونهاش خیلی کمتر بود و گاهی مجبور بودم برا حس کردنش مدتها دراز بکشم وتمرکز کنم که تکون میخوره یا نه!ولی خیلی بیشتر از این نینی دومی سکسه میکرد،نینی کوچولومون تا حالا فقط دوبار سکسکه کرده که دیشب دومین بارش بود.
کمردرد و پادرد و این چیزا هم که از شیرینی بارداریه که البته به لطف خدا خیلی ایندفعه کمتر از زمان یاسمینه ،سر یاسمین یک شب خواب راحت نداشتم ولی الان دو سه شب در هفته درد شدید دارم که مجبورم نشسته بخوابم.
از خواهر بزرگ براتون بگم که حسابی خانمتر شده،یعنی من به داشتنش حسابی افتخار میکنم و با بابا احسان همش دعا میکنیم که نینیمون مثل یاسمین بشه:مودب،خانم،خوش اخلاق،باهوش،حرف گوش کن،خوشگل و همه چیتموم بگید ماشاالله.
شاید باور نکنید ولی یاسمین زودتر از همه بزرگای خونواده و کلا همه تشخیص حاملگی من رو داد و مدام بهم میگفت مامان برو دکتر بگو بهش ببینه چرا شکمت بزرگ شده نکنه نینی توشه؟و بعدم که ازش میپرسیدم نینی باشه یا نباشه توی جواب دادن مردد بود ولی چون دلش خیلی ریزس تا سه ماهگی بهش نگفتیم به طور واضح ولی میدونست و همش درباره نینی با فقط و فقط خاله هدی صحبت میکرد.
هفته هشتم بعد از اینکه قلب خوشگل نینی توی سونو پیدا شد به مامانجونها و خاله و عمه جونا گفتیم که نینی توراه داریم ولی به یاسمین هفته 12 گفتیم ،هر چند خودش از هفته 6 فهمیده بود.
شبی که بهش خبر دادیم یه نینی تو راه داریم یه حس عجیب داشت هی گوششو میگرفت میگفت بهم بگید بعد هی میگفت نگید معلوم نبود خوشحاله یا ناراحت تا اینکه از قول نینی بهش چند تا کادو دادیم که حسابی سر ذوقش اورد و این شد شروع کادو گرفتنهاش اولا هفته سه بار توقع کادو داشت از نینی الان شده ده روزی یه باروقتی هم خودمون براش یه چیزی میخریم و از قول خودمون میدیم میگه:اینکه نینی بخره مهمتر از اینه که شما بخرید.
اولهاش خیلی هم حساس شده بود روی من میگفت:مامان خم نشو،مامان منو به شیکمت فشار نده،مامان ظرف رو نذار رو شیکمت...چرا اصلا مواظب شکمت نیستی؟
الان هم تا اونجایی که بشه کمکم میکنه میگه:خم نشو کمرت درد میگیره یا مثلا:بذار من کمکت کنم تا کمر درد نگیری،اوندفعه بهم میگه میخوام ظرفارو بشورم با وسواس زیلد ظرفارو شسته میگه کمکت کردم تا کمر درد نگیری بعد یکی دو ساعت دوباره ظرف جمع شد و گفت:مامان نشوریشونا خودم شب قبل خواب میشورمشون و شب یادش رفت موقع خواب گفت یه وقت نبینم شستیشونا فردا از مهد کودک که اومدم قبل از نهار میشورم همه رو.
برا شکمم دعا میخونه و بوسش میکنه ولی غرور داره جلو هیچ کس اینکار رو نمیکنه و وقتی داره مهر کربلا یا قران روی شکمم میکشه و دعا میخونه تازه منم خیلی به روی خودم نباید بیارم ،شکمم رو مدام بوس میکنه و گاهی میگه کاش میشد نینی امروز به دنیا بیاد.
از خبر اینکه نینی دختره خیلی خیلی خوشحال شد و گفت:فکر کنم خدا صدای منو شنیده کهگفتم خواهر میخوام،ولی طبق تفاوت شدید بارداری که با دفعه قبل دارم و تشخیص علمای سونوگرافی در خانواده هنوز توی جنسیتش شک داریم هر چند دکتر به قطعیت گفت صددر صد دختره برا همین چون نمیخوام یاسمین توذوقی بخوره بهش گفتیم احتمال داره دختر باشه شایدم پسر بود ولی یاسمین جیغ و داد که پسرا خنگن من دوستشون ندارم!الان با صحبت کردن باهاش یه کمی قانعتر شده هرچند هنوزم میگه امان توی نمازات دعا کن خواهر باشه.
اگر کسی ازش بپرسه نینیون رو دوست داری میگه نه ولی شما باور نکنید چون بچم مغروره.
برا اسم هم هرروز یه اسم انتخاب میکنه از رویا و نرگس گرفته تا گل بهارو ...ولی من بهش گفتم شما اجازه داری رنگ لباس نینی رو انتخاب کنی و انتخاب اسم با من و باباییه و خب همینم باعث شد بریم با هم برا نینی خرید و هرچی یاسمین برداشت برا نینی صورتی شد و بچم اصلا هم حسودی نمیکرد که چرا برا نینی چیز میز میخرید و خیلی هم ذوق خریدای نینی رو داشت.
حالا هم میگه نینی بزرگتر شه کنار خودم توی تخت میخوابه دیگه دوتا میشیم و توی اتاق تنهایی نمیترسیم شبها بخوابیم ،گاهی هم میگه مامان نگران نباش من خودم از نینی نگهداری میکنم ،آخه دختر خوشگل من تورو که دارم غم ندارم به خدا.