ياسي رو گربه برد؟!!!
ديروز حدود ساعت سه و ده دقيقه بعداز ظهر، خاله هدي كه از سركار برمي گشت،لنگان لنگان از پله هاي خونه مامان جونم اومد بالا. درب ورودي باز بود. تا كفشهاي مامانيم رو ديد، ذوق زده شد و منتظر بود كه منو مامانمو ببينه اما به جاي ما، دوتا چشم ديگه داشت به اون نگاه مي كرد.اونم كسي نبود جز يه خانم يا آقا گربه بي تربيت! يه لحظه دلهره عجيبي اومد سراغ خاله جونم و بدون مقدمه داد زد: مامان، ياسمين كجاست؟ آخه اون گربه ننر دقيقاً جايي ايستاده بود و به خاله نگاه مي كرد كه معمولاً جاي من اونجاست. گربه لوسه تا صداي خاله رو شنيد اومد و بدون هيچ ترسي از كنار خاله رد شد و از پله ها رفت پايين.
خاله هراسان دويد سمت اتاق سابق مامانم و ديد كه من بين مامان جون و مامانم روي تخت دراز كشيدم و مي خندم. خاله با وحشت گفت يه گربه از ياسي بزرگتر اومده بود و...
... قضيه رو كه شنيديم همگي رفتيم سمت آشپزخونه كه ببينيم چه دسته گلي اون طرف به آب داده. چشمتون روز بد نبينه. اون گربه بي ادب، رفته بود سراغ ساندويچهاي مرغي كه مامان جون براي خاله هدي و باباجون به عنوان ناهار خريده بود و يكي رو هم گاز زده بود.
باز جاي شكرش باقي بود كه مامان جون علاوه بر ساندويچي كه خودش خورده بود سه تا ساندويچ ديگه خريده بود. و الان دو تا از اونا باقي مونده بود.
تصوير جنايتكار واقعي نيست! ولي به خدا گربه خونه مامان جونم اينا همين شكليه!
اينم عكس من در كمال صحت و سلامت. خدا رو شكر
مامان جون دلش به حال گربه بي تربيت سوخت و ساندويچي رو كه گاز زده بود انداخت توي بالكن كه بياد و بخوره. وقتي نشسته بوديم و خاله داشت ناهارشو مي خورد، ديديم صداي ميوميوي مداومي مياد. همگي خنده مون گرفت. خاله گفت اومده تشكر كنه. مامانم گفت نوشابه مي خواد و ...
خلاصه، ديروز خاله هدي دو بار هول كرد. يكي اينكه وقتي گربه رو ديد فكر كرد اومده سراغ من و بار دوم وقتي كه ديد گربه رفته سروقت ناهارش!
بهر حال هرچي بود به خير گذشت ولي اين گربه بي ادب خونه مامان جونم اينا، هميشه اينطوريه... چند روز پيش رفته بود سراغ صندوق گوجه و چندتا گوجه رو گاز زده بود... بنده خدا مشكل داره! خدا به داد همه بنده هاش برسه! آمين...
يه چند تا عكس سفارشي مامانم فرستاده و خاله براتون ميذاره تا نگران من نباشيد.
بفرماييد...