امروز يك و نيم ماهه شدم
عجب روزگاريه!
تا چشم روي هم ميذاري دنيا مي گذره. انگار همين ديروز بود كه به دنيا اومدم و كل فاميلو به هم ريختم! .امروز دقيقاً يك ماه و نيم از اومدنم به اين دنيا مي گذره. يك ماه و نيمه كه مامانم شبا و روزا اصلاًخواب نداره و بابا صبحها دير به سركار مي رسه!..تقصير منم نيستا يه خرده بد خوابم!
كارايي كه تو اين مدت ياد گرفتم:
1- از بيست روزگي با تمرينات بابايي ياد گرفتم و ميگم آق...ا. .
2- تو همين مدت با نگاه كردن به دهان افراد، درآوردن زبان و غنچه كردن لب رو تقليد مي كنم..
3- وقتي سرحال باشم بخصوص صبحها اول وقت، با صداهاي جالب به صحبتهاي اطرافيانم عكس العمل نشون مي دم..
4- وقتي ماماني داره بهم شير ميده اگه نگاهشو ازم برداره با نق زدن مي خوام كه نگاهم كنه. وقتي نگاهم مي كنه ديگه نق و نوق نمي كنم..
5- از همون روزاي اول با چشم چيزايي كه روبروم در حركت بودن رو دنبال مي كردم.
6- تو آينه با تعجب به خودم نگاه ميكنم!..
7- يه سري چيزا هم هست كه فقط ماماني و بابايي تو دفتر خاطرات خودم يادداشت مي كنن.چون جنبه عمومي نداره!.