فكر كنم ياسي سرما خورده!!!!!
ديروز از ساعت 5/5 بعدازظهر باباجون بهونه ياسمين خانوم رو گرفته بود. هي نگاه تلويزيون مي كرد و از بس برنامه هاش جالب بود هر از نيم ساعت مي گفت: اينا هم نيومدن! (منظور ياسي و خانواده اش)، مامان جون هي توضيح مي داد كه ميانشون هنوز زوده ولي باز نيم ساعت نشده باباجون آه مي كشيد و مي گفت نيومدن. خلاصه دلتنگي باباجون تا جايي پيش رفت كه گفت: بلند شين بريم بيرون اينا هم نيومدن! حتي به مامان ياسي هم زنگ زد. خلاصه خانواده محترم ياسمين خانم ساعت 9 دقيق، هنگام پخش آخرين قسمت سريال سراسر اميد و پر از درس ستايش!!!! سر خور! اومدن خونه باباجون.
باباجون خوشحال و شاد ياسمين خانم رو تو بغل گرفت. ياسي هم كه تازه از خواب بيدار شده بود مثل هميشه خوشحال و شاد بود و براي باباجون دست و پا ميزد و هي عشقولانه در مي كرد. همه درگير ديدن سريال و انجام كارهاي متفرقه ديگه بودن از جمله بافتني!. مامان جون و يه بنده خدايي كه فعلاً نمي شه لو داد داشتن بافتني مي كردن. اون بنده خدا كه كارش خراب شده بود هي از مامان جون نظر مي خواست و هي باز خرابكاري مي كرد و هي غر مي زد. درضمن تا يادم نرفته بگم مامان جون يه عالمه كامواهاي رنگي خريده و داره براي ياسي خانم و ني ني خاله سارا كه تو راهه چيزاي خوشگل مي بافه.
هنوز سريال سراسر احساس و بدون آب بندي ستايش عزيز و حشمت خان قلچماق!! تموم نشده بود كه خاله هدي ديد بعـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــله!! يه مقدار آب كه احتمالاً از سريال محترم ستايش اضافه اومده بود از بيني يه بنده خدايي به نام ياسمين خانم سرازير شده! مرحله اول همه گفتن چيزي نيست. يه چند دقيقه بعد كه ياسي خانم نق و نوقشون شروع شد و مامان و باباش سراسيمه بلند شدن كه برن خونه (بچه سر ساعت 10/30 بايد خونه و توي تختش بخوابه- اين نظريه ياسي خانومه) دوباره خاله هدي رويت فرمودن كه بعلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!! اين بار مقادير بيشتري آب از دو سوراخ بيني خواهرزاده شان جاري شده و خيلي بعـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــله تر اينكه مقاديري از آب هاي جاري بيني سركار عليه بدون اينكه اطرافيان متوجه شوند توسط ايشان در زماني كه به قول باباييشون قرار بوده به عنوان ژل به مصرف برسند در پيشاني باقي مانده و خشك شده اند! مابقي آب ها هم توسط خواهر زاده هنرمند خاله هدي در حال باد شدن بودند! (حيف كه بچه ناآروم بود و بايد ميرفتن منزل، مگر نه عكس و فيلم مي گرفتيم اساسي همه تون حال مي كردين!) خلاصه مامان و بابا و مامان جون شروع كردن به تميز كردن سر و صورت بچه م.... وي خوشگلمون! اين براي اولين بار بود كه ياسي خانم از بيني شون آب جاري مي شد و بادكنك مي ساختن!
موقع رفتن توي راه پله هاي خونه باباجون، طبق معمول ياسمين خانم، به مامان جون و خاله هدي از اون نگاهاي خوشمزه كه با پوزخند همراهه كرد يعني اينكه من وقتي خسته ام ميشه الكي گريه مي كنم تا ماماني و بابايي زودي ببرنم خونه!
حالا از همه اين چيزا گذشته فكر كنم دخمل شيطونمون سرما خورده باشه. البته اميدوارم كه حدس خاله هدي درست نباشه. آخه ني ني نازي ما گناه داره!
نكته اخلاقي ماجرا: مشاهده سريالهاي آبكي مثل آبجي ستايش و آقاجون خدابيامرزشون و امثلهم (بدتر از همه وضعيت سفيد) هيچ نكته مثبتي نداشته باشه حداقل آب بدن انسان رو زياد مي كنه. از نشانه هاي بارز اين ادعا، جاري شدن آب از بيني خواهر زاده اين حقير براي اولين بار در عمر پر بركتشان مي باشد. مابقي بينندگان را نمي دانم!!!!!!!!!!