پنجول طلا
آييييييييي! ديشب تا آخر شب جاي پنجول بعضي ها روي لپ خاله هدي مونده بود. قرمز شده بود، گر مي گرفت و مي سوخت. يه دخمل خانم كه اسمشو نميارم وقتي اومده بود پيش خاله هدي اينا، اولش هي ذوق ميكرد و از اين بغل خودشو مينداخت تو اون بغل. اما بعد از نيم ساعت كه دختر خانم با مامان و باباش مي خواستن برن، شروع كرد به غر زدن. دوباره از تو بغل اين ميرفت توي بغل اون يكي ولي هي غر ميزد و گريه مي كرد. اون دختره، وقتي داشت غر مي زد خودشو خم كرد به سمت خاله هدي. خاله هدي هم با خوشحالي تا اومد بغلش كنه ديد كه بله يه پنجول كوچولو اومد لپشو رو گرفت. نامردي هم نكردا (صاحب اون پنجه ها رو ميگم) تا زور داشت ناخنهاشو تو لپ خاله فرو كرد. جالبه همراش خودشم جيغ ميزد. خاله هدي زخمي، خاله هدي دل شكسته، خاله هدي لپ سوخته ايستاده بود كنار در و دخمله رو نگاه ميكرد كه داشت خوشحال و خندون ميرفت خونشون.......
لازم به ذكره كه پنجول طلا براي اولين بار بود كه خاله هدي رو ...
بندگان خدايي قبل از خاله مورد هدف قرار گرفته بودن كه فكر كنم اولين نفر باباجونه. از تفريحات سالم!!!!!! دخمله اينه كه ميشينه روي قفسه سينه باباجون و شروع ميكنه به شادي و خنده و هي چنگ ميندازه تو صورت باباجونش. بعدشم باباجون هي ميگه صورتم ميسوزه. آخي!
نفر دوم كه آسيب جدي تر ديدن مامان جون باباييشه كه بنده خدا پوست صورتشون كنده شد.
پنجول طلا صورت باباييشو هم خط انداخته و جاي اون هنوز روي صورت باباييشه! از اينكه همچنان درد ميكنه يا نه، گزارشي در دست نيست.
يه اتفاق جالب و وحشتناك هم پنجول طلا رقم زده كه مربوط ميشه به همايش شيرخوارگان حسيني. توي اون مراسم يه خانمه هي ذوق دخمل خانمو كرده و دخمل خانم هم هي بهش خنديده، خانمه صورتشو كه نزديكتر آورده، اون دختره دست دراز كرده و كنار لب خانمه رو گرفته و كنده و خون انداخته!!!!!!!!!!!!!
اين دخمله دو تا عمه مهربون داره ولي بعضي اوقات به يكي از عمه هاش دعوا ميكنه و پشت دست عمه اش هم ميزنه!!
جديداً وقتي ميخواد بوس كنه يه پنجولي ميكشه تو سر و صورت طرف، بعد بوسش ميكنه!
پايه مو كندنه! پنجه ميندازه توي يه دسته مو و ميكشه! اما نه، كچل ها يه لحظه پايكوبي نفرماييد، شما هم در امان نيستيد، جاي پنچه ها روي سر شما به يادگار خواهد موند!
حالا شما هم بعضي از مطالب اغراق آميز بالا رو جدي نگيرين ولي بهتون توصيه ميكنم زياد سر به سر بچه ها نذارين. بخصوص اين دخمل خانم. آخه ميگن اين دخمله يه خاله اي داره كه وقتي ني ني بوده خيلي ها ازش حساب مي بردن. وقتي ميرفتن مهموني، اولين كاري كه مامانا ميكردن ني ني هاشونو از سر راه اين ني نيه بر ميداشتن كه مبادا مورد هدف دندوناش قرار بگيرن. اين ني ني مغرور حتي مثل بقيه هم سن و سالاش چهار دست و پا نميرفته بلكه در حالت نشسته روي زمين حركت ميكرده. و فقط در مواقعي كه يه ني ني ديگه جلوش بوده خم ميشده و بعله!!!!!!!! يه گاز آبدار از اون ميگرفته! (اين شكل تزييني است. كسي به خودش نگيره!)
حالا بهتره اسم اون دخمله رو نگم چون هم خودش شناسايي ميشه هم اون خاله ناقلاش
تاريخ حادثه: دوشنبه شب پنجم ديماه 1390 ساعت حدود نه و نيم اينا
و در آخر شعر نو: خاله هدي زخمي، خاله هدي دلشكسته، خاله هدي تنها، خاله هدي... ادامه نمي دم دلتون ميگيره هنوز لپم ميسوزه
یاسمین در حال بازی ٤/١٠/٩٠
یاسمین ذوق زده در حال دیدن تلویزیون