اولين جمله سه كلمه اي
دوشنبه شب 12 تير91 بعد از مهموني خونه عمو رضا حدوداي دوازده شب با ماشين خاله سارا اينا داشتيم برمي گشتيم خونه، ياسمين شيطون بلا و مامانشم با ما بودن. دخترك از خوشحالي جيغ ميكشيد و شادي ميكرد طوري كه همه مي پرسيديم اين مگه چي خورده؟؟؟ مامان ندا در همين زمان از ياسمين پرسيد: ياسمين كو بابا احسان؟ ياسمين در حاليكه توي بغل مامانش ايستاده بود و روش به پنجره بود گفت: بابا يَفت دَدَ (بابا رفت دَدَ). واييييييييي جيگرتو كوچول من! ما كلي ذوق زده شديم و مامانش دوباره ازش درمورد بابا احسان پرسيد و ياسي دوباره و در دوكلمه تكرار كرد: يفت دَدَ.
اين اولين جمله سه كلمه اي بود كه ما از ياسمين خانم شنيديم.
ياسمين جمله هاي يه كلمه اي هم خيلي وقته به كار ميبره مثل: نيس (نيست)/ يفت (رفت) / بييم (بريم)
يا جمله دو كلمه اي: مَن بي (بده به من).
ياسمين در حال انجام بازي كامپيوتري- تو يه حركت 200 امتياز هم گرفت ولي به دليل كمي سواد و تجربه مي باخت!
بقيه عكسها و مطالب در ادامه مطلب...
بازم دل نگراني ياسمين براي محمد:
توي مهموني خونه عمو رضا، وقتي عمو مهدي رفت سراغ محمد، ياسمين دوباره شروع كرد به گريه كردن و جيغ زدن و هي ميگفت : مَمُد من، مَمَد منه! همه مونده بودن از حركات اين دخمله كه چه جور حواسش به محمده. مجبور شديم دخملو رو ببريم تو حياط. من بعداز چند دقيقه رفتم و ديدم هنوز بغض كرده و ناراحته كه مامان ندا گفت، خاله هدي ببرش پيش محمد تا ببيندش. وقتي رفتيم داخل اتاق و ديد كه محمد توي بغل خاله ساراست، شروع كرد به خوشحالي و ذوق كردن.
چند دقيقه بعد مامانش دوباره بردش توي حياط تا اونجا بهش غذا بده، ياسي عمو مهدي رو ديد كه از توي حياط داره ميره داخل ساختمون، باور نمي كنين ولي خدا شاهده روي زمين به سمت داخل خم شد تا چهاردست و پا بره و با ناراحتي و گريه مي گفت: ممد... دلم كباب شد براش و بغلش كردم و بردمش داخل تا ببينه عمو محمد رو بغل نمي كنه كه البته عمو مهدي هم رفت و دقيقا محمد رو بغل كرد و جيغ ياسمين بيشتر دراومد!
- راستي اونشب تولد محمد پسر عموم هم بود و آخر شب كيك تولد هم زديم تو رگ. البته ياسمين خانم كه مجوز خانم دكترش رو هم گرفته بود يه كمي از كيك تولد در حد يكي دوسانت (البته از قسمت بدون خامه اش) خورد و كيف هم كرد.
ياسمين درحال ياد گيري برنامه موبايل پسر عمه قاسمه! دقت رو داشته باشين
ياسمين گير داده بود به امير علي و ميخواست باهاش بازي كنه كه اين پسمله هم انگار نه انگار و سرگرم موتور بازي روي موبايل بود. ياسمين هم نامردي نكرد و يكي دوبار انگشتش رو گذاشت روي موتوريه و اونم سرعتش زياد شد و اميرعلي باخت. توي يه حركت ديگه هم رفت و با زور و قدرت تبلت خاله مائده رو از چنگ اميرعلي درآورد و اونم مات و مبهوت مونده بود.
(ماشااله به ياسمين زهراي ناز خودم كه مثل خودم حريف هرچي پسره)