ياسمين زهراياسمين زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره
نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

❤❤ياس من زهرا❤❤

مهمونی

1391/12/26 15:36
نویسنده : خاله هدي
1,098 بازدید
اشتراک گذاری

قهقههمهمونی رفتن با یاسمین خانوم هم دردسرها و صد البته شیرینیهای خودش رو داره.اول از همه دلهره اینکه بچه خوبی باشه و نترسه و گریه نکنه(که تا حالا ثابت شده فقط این قضیه رو برا چند نفر داریم)و بعدش هم دلهره اینکه دخترم زیادی خودمونی نشه و همه چیز رو زیر و رو کنه!

تو این چند هفته اخیر چند تا مهمونی رفتیم و به این نتایج رسیدیم:

١- ١٥ دقیقه اول بسیار خجالتی(وقتی خجالت میکشه دستاش رو میکنه توی دهنش)

٢- ١٥ دقیقه دوم کمی از خجالتش کم شد شروع میکنه به ناز کردن و خندیدن و یه کم راه رفتن.

٣-١٥  دقیقه سوم خجالتش کاملا رفع شده و هر چی میوه و شیرینی و شکلات هست از توی میوه خوری و شیرینی خوری بر میداره و میذاره جلوی ما(به برای خصوص عمو علیرضا) و میوه های بشقابها رو جابه جا میکنه!

٤-  ١٥ دقیقه چهارم همه اتاقها و آشپزخونه و... سرک میکشه و هرچی دلش خواست برمیداره!

٥- ١٥ دقیقه پنجمآخاسترساوهوقت تمامابروبای بای!!!

این خلاصه ترین حالتی بود که میتونم براتون توضیح بدمنیشخند.

چند هفته پیش رفته بودیم خونه عمه بنده عیادت پسرشون که تصادف کرده بود یاسمین اونقدر میوه هارو جابه جا کرد تا اینکه بالاخره به این نتیجه رسید که بهتره کیفش رو بده خاله سارا تا درش رو براش باز کنه و ایشون تا اونجا که کیفش جا داشت میوه چپوند توی کیفش تا ببره خونهنیشخند.

هفته پیش هم رفتیم خونه دایی بنده برا دیدن رونیا کوچولو یا به قول یاسمین نینی توچولو که تازه دنیا اومده:اول از همه کادو رو رفت داد به حاله الهام گفت بیو آدو(بیا کادو) بعدش رفت و مشغول بهم ریختن میوه ها و شکلاتها شد(داییم و زنداییم گفتن بذار هر کاری دوست داره بکنه)،آخر سر ظرف شکلات خوری رو برگردوند روی سرش و داد میزد هلاااااااااا(هورا)و موقع خداحافظی هم که رفت توی اتاق کادو مون رو برداشت گفت بییم(بریم)نیشخند.

باز همون هفته پیش رفتیم خونه مامان عروس عمه من(خاله نزهت)دیدن سامان کوچولو یا به قول یاسمین بامان که اونم تازه دنیا اومده .اونجا هم از این اتاق میرفت اون اتاق و بازم آخر کار کادو رو برداشت و پاره کرد و میخواست همراش بیارتش خونهنیشخند.

پنجشنبه ظهر هم خونه خاله مریم یا به قول یاسمین منم(مریم) بودیم و از اولش شاهد دعوای یاسمین و رادوین(پسر پسر خاله من)و بکش و مکش بین اسباب بازیها و گریه و زاری و همش دادو بیداد که نه مال منه مال منهنیشخند .(ولی خوشمان امد دخترمان بسی قلدر است)

پنجشنبه شب هم خونه دایی بزرگ من بودیم و اونجا هم حسابی بهش خوش گذشت و بدو بدو کرد البته بازم همه میوه هارو زیرو رو کرد و حدود ٣٥ تا دونه میوه و ١٠ تا گز برا عمو علیرضا برد و آخر سر هم میگفت که مامان یه توچولو یه توچولو(یعنی بذار یه میوه کوچولوی دیگه هم بیارم)،فدای محمد بشم که تمام ٢ ساعت مهمونی رو داشت گوشه اتاق مطالعه میکرد و کتاب چوپان دروغگو رو میخوند و هر از گاهی میگفت بع بع  بغل.

خلاصه از الان یاسمین رو دارم آماده میکنم برا مهمونی جمعه شب که خونه عمو مهدی هستیم و یاسمین روابط حسنه ای تا الان بر قرار نکرده باهاشون و .....

وصد البته نگران دید و بازدید عید و این قضایا.خدایا خودت کمکم کن اوه.

-این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته شده!

 -عکسها روز ١٧ اسفند قبل از رفتن به خونه خاله مریم گرفته شده!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

خاله هدی 2
23 اسفند 91 17:53
ای خدا چقدر خندیدم با خوندن این پست...
وووای چقدر عموعلیرضاشو دوست داره...
35 تا میوه!!!!
خیلی باحال بود...
مامان ندا نگرانی چیه؟؟!؟! لذت ببر از این شیطونیا چند وقت دیگه که بزرگ شد مثل خانم میشینه تو مهمونیا و دلت برا این روزا تنگ میشه
البته می دونم مامانا همیشه نگران طرز برخورد بچه ها تو مهمونیان ما هم یکیشو داریم به عینه می بینیم


ممنون.آره عاشق عموشه.عموش قهرمان کودکیهای یاسمینه.همه خوبیها رو توی عموش میبینه.میترسم خرابکاری کنه آخه همه خوششون نمیاد که یه بچه خونشون رو بریزه بهم ظاهرا همه خونواده من مثل خودم هستن و بیخیال ریخت و پاشن!
خاله هدی 2
23 اسفند 91 17:56
عکس اولی و اون فر موهاش که رفته بالا یعنی عشق!!!!!!!!!!!!


عین خودم.مرسی
مامان طاها
23 اسفند 91 19:04
آخی چقدر شیرین زبونی تو دختر. با شیرین زبونیهات دل همه رو بردی و خودتو تو دل همه جا کردی. خیلی دوستت دارم عروسک خاله.
مامان گلی
23 اسفند 91 21:57
الهی قربونت بشم درست کارهای کیمیا کوشولوی مارا انجام میده از 15 دقیقه اول تا آخرش مثل هم
نسرین مامان بردیا
24 اسفند 91 1:19
عزیییییییییزمی... چه اداهایی داری تو دخملی... موهای فرتو عشقه....
شقایق مامان آرشا
24 اسفند 91 13:37
ای جونم قشنگم خیلی شیطونک شدی هااااااا


آره خاله جون خیلی
تی تی و عمو دون دونش
24 اسفند 91 18:11
ای قربون اون خجالت تووووووووووووو بشممممممممممممممممم مننننننن جیگرررررررررررررر عموووووووووو
عکساشووووووووووژستاشوووووووووووووووووووووووووووووو لباساشووووووووو ببینننننننننن جیگر خانومممممممممممممممم داری از پنچره کجا رو میبینییییییییی
لباسات خیلی بهت میاد مخصوصا شلوار لی خیلی ناناز شدیییییییییییییییییییییییی

هزارماشالله دیگه خانومی شده برای خوششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششش

ما رمز میخوایمممممممممممم


دست بابا جون هادی درد نکنه با این لباسایی که برام میخرهمرسی عمو


عمه زهرا
24 اسفند 91 18:37
قربون عروسکم برم با این خنده های قشنگش ماشاالله بازیگوش عمه


نمنون دهلا
مامان مبینا
24 اسفند 91 19:13
وای که چقدر خندیدم از دست این ووروجک.با اینکه کارهاش خیلی شبیه مبیناست ولی باز خوندنش یه چیز دیگه است.
من هم مبینا رو خیلی تو خونه ازاد گذاشتم ولی فکر میکنم که کم کم باید چهارچوب ها رو یاد بگیره.
خدا عید رو بخیر کنه


مرسی.آره دیگه باید یه چیزایی رو درک کنن
مامان ثمین
25 اسفند 91 11:20
عزیزم چقدرشما شیرین زبون عسلی نازی عجب تیپی زدی خاله
عمودون
25 اسفند 91 21:22
شیطون تو نمیخوای کمک مامان بابا کنی خونه تکونی کنی
هانننننننننننننننننننننننننننننننننن


تکوندن خونه که کار هر روزشه!
مهدیه
26 اسفند 91 7:55
عزیزدلم.. حسابی بزرگ و خانم شده.. مهمونی رفتن که ترس نداره مامانش.. فوق چند تا کریستال میشکنه و غذا رو میریزه و میوه ها رو پخش میکنه رو زمین.. همیننننننن... خیلی هم خوش میگذره... خوش باشی عزیز خاله...
♥ مامي ملودي جون ♥
26 اسفند 91 9:43
اي جونم اون تيپت منو كشه . ماماني خلاصه شما هم تونستي گل سر بزني سر دخمليمونا
تاتیانا و عمو دون دون
26 اسفند 91 20:20
دوقلوهای ما مثل لوی 15میموننچه ربطی داشت نمیدونم...ولی مامان ندا دوقلوها برعکس یاسمین زهرا هستن 15دیقه اول همه چی رو میریزن بهم بعد شروع میکنن به خوردن هر چی باشه بعد کم کم خسته و ساکت میشن البته من باشم که سکوت امکان نداره...خصوصی بگم یاسمین اگه میخوای سال تحویلی من کنارت باشم عدد یک رو بزن اگه نمیخوای باشم عدد13265985479856498764216666669545654
بزن دیگه بزن
یاسمین پس محمد جون کجاستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت خووووووووووووووووووووووووووو


2
عمو دون دون
27 اسفند 91 21:51
چیییییییییییییییی2222222222222222222222222222222222222222222222222222222222222222222222222222 یعنی چی؟
تی تی و عمو دون
29 اسفند 91 22:45
راجب عکسی که از پشت گرفتن تو رو: روتافتی زگلشن باسرو گفت سوسن/ از پشت سر ببینش گل پشت رو ندارد/ دوست داره عموووووووووووووووووووو حالا یک رو بزن 1
مامان قندعسل
1 فروردین 92 1:18
قربون اون تیپ و ژست گرفتنت بشم خاله


مرسسییییی