ياسمين زهراياسمين زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 4 روز سن داره
نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 8 سال و 6 روز سن داره

❤❤ياس من زهرا❤❤

فرنی خوردن یاسمین

1390/9/17 0:53
نویسنده : خاله هدي
593 بازدید
اشتراک گذاری

 در قسمت پایین دست گلی که یاسی و باباش به آب دادن رو مشاهده میکنین...

niniweblog.com

niniweblog.com

niniweblog.com

niniweblog.com

niniweblog.com

niniweblog.com

نظرتون چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چشمک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

خاله هدي
17 آذر 90 1:16
خداااااااااااااا! آبرومونو بردين حالا مردم ميگن دخترشون بلد نيست غذا بخوره بخورمت با اون صورت چركت. به قول عمه فاطمه مامان ندا شدي عروسك چركو عروسك چركوووووووووووووووووي خودمه
عمه فاطمه
17 آذر 90 1:38
من كه كلي كيف كردم و از مامان ندا ميخام به ياسمين زهرا اجازه بده تايكبارم اين فرني كاريو خونه ي ما انجام بده تا منم همون موقع لوپاشوكنم
مامان پریسا
17 آذر 90 10:23
سلام گلم ماشالله به این ناز تپل.
همین طوری هم حسابی خوردنیه هاااااااا.

راستی شما به وب ما تشریف آوردید؟
به هر حال خوشحال شدم از اشنایی با شما.
آخه آدرسی که داده بودید مشکل داره.
اگر دوست دارید تبادل لینک داشته باشیم.

ممنون خاله جون.لينكتون كردم
مادر آرمان
17 آذر 90 11:21
سلام. اینجوری خوردن خیلی کیف میده تا با قاشق.نوشه جونت باشه گل دختر.
خاله جون...
17 آذر 90 12:46
بخور گلکم نوووووووش جوووووونت... خیلی با حال بودن عکسا
خاله سارا
17 آذر 90 13:28
نوش جونت عروسک.اگه بعدش بابا احسان هم یاسی و هم لباساشو بشوره اشکال نداره.همین طوری نفسم غذا بخوره تا لپاش آب نشه.


مامان پریسا
17 آذر 90 17:07
سلام گلم مرسی من هم لینکتون کردم.
راستی اسم دخترم پریسا هستش. لطفا" لینکتون رو چک کنید.

ببخشيد اشتباه كردم. گفتم چقدر شبيه دخترهاست ولي عجله داشتم دوباره ببخشيد
میترا
18 آذر 90 0:49
آفرین به این بابا که به مامان یاسی کمک می کنه. خیلی باحال بود عکس ها
بابای مهرسا
18 آذر 90 13:54
نوش جونت
مامان زینب
18 آذر 90 15:36
عالییییییییییییییییییی
لیلا (مامان آروین )
18 آذر 90 16:19
ای جانم یاسی عسلم چه خوشگل فرنی می خوره قربون لپ های تپلت که همش فرنی مالیده شده برم
مامان صدف
19 آذر 90 8:56
همه مدله خشگله. جیگرشووووووووو
مامان ارميا
19 آذر 90 10:18
اي خدا. ببين چه جوري مي خوره. من كه از بس لباسهاي ارميا رو عوض مي كنم خسته شدم.