گریه
دیشب وقتی همگی در خواب ناز بودیم یهو یاسمین زد زیر گریه نه شیر میخورد و نه با تکون دادن ساکت میشد تا اینکه من بلندش کردم و راه بردمش اما بازم فایده نداشت بالاخره بابایی از خواب بیدار شد و مجبور شدیم یاسی رو ننی(ننو) کنیم،اما باز تا میذاشتیمش روی تخت میزد زیر گریه
توی بغل خودم خوابوندمش اما بازم ٥ دقیقه بعد چشمای خوشگلشو باز کرد و یه نگاه به من انداخت و .....
آخر سر مجبور شدم به یاد ایام قدیم و زمانیکه نوزاد بود دوبله بخوابیم و یاسی رو روی خودم بخوابونم و تکون بدم و اونموقع بود که تا خود صبح تخت خوابید.
آخر مانفمیدیم چش بود به لثه هاشم نگاه کردم خبری از دندون نیست شایدم خواب بد دیده بود دخترم؟؟؟؟؟!!!!!.
بقیه عکسها در ادامه مطلب...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی