دلتنگی
امروژ یه روژه که بابایی من و مامانی رو تهنا گداشته رپته یژد واشمون پول بیاره. آخه ما پول نخوایم کیو باید ببینیم؟مامانی غشه داره. من که ناآرومی میکنم میگه دلش باباشو میخواد! راشت میگه ولی من که میدونم مامانی از من دل تنگ تره. خودش روش نمیشه میگه من دلتنگم .بابایی ژودی بیا میخوام واشت آغا بگم اگه ژود بیای قول میدم شب ژود بخوابم شبح دیر پاشم.
نویسنده: خاله سارا)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی