ياسمين زهراياسمين زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 3 روز سن داره
نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 8 سال و 5 روز سن داره

❤❤ياس من زهرا❤❤

ياسي و حموم،‌ ماچ و دلبري

1390/12/6 12:44
نویسنده : خاله هدي
813 بازدید
اشتراک گذاری

توي متني كه درمورد همه كاراي يادگرفته ياسمين گلي نوشتم يادم رفته بود بنويسم كه ني ني عشق آب و عشق حمومه. هي به خودم مي سپردم كه برم و اين مطلب رو بهش اضافه كنم ولي خب يادم مي رفت. آخه ناناسي خاله برخلاف كودكي خاله هدي، تا قبل از سفر به كيش عشق حموم بود اساسي. اما،‌ ديشب كه ماماني و مامان ندا اونو بردن حمام، ديدن كه ديگه دخمله توي وان حمامش نميشينه و ملتمسانه ماماني رو ميگرفته تا از توي وان بلندش كنه و فقط دستش رو كمي زير آب ميگرفته. اينجا بود كه فهميديم بچه از آب ترسيده. مامان و باباي گلي خانم طبق گفته هاي خودشون فقط يكبار سوار كشتي تفريحي شدن كه اونم شب بوده و دريا نامعلوم و درضمن خيلي به دخمل خانم خوش گذشته چون با موسيقي فقط مي رقصيده. اما اونور قضيه اينه كه چرا و به چه علت ني ني از كنار دريا و حتي ماسه ها هم مي ترسيده و اين ترس اونقدر زياد شده كه از نشستن توي وان حمامش كه كلي ذوقشو مي كرد هم امتناع ميكنه. يه فرضيه خاله هدايي ميگه احتمالاً مامان و باباي ياسي خانم كه اوج شجاعت و نترس بودن هستن با بچه سوار قايق موتوري شدن و چون مي دونن همه ما حساسيم و كلي سفارش كرديم قضيه رو لو نمي دن. (هرچند باباش روش نميشه ولي مامانش حتماً منو ميكشه)

شب جمعه، چهارم اسفند ماه دخمل خانم تشريف آوردن خونه ما، همون موقع هم خانواده بابايي محمد كوچول منزل ما بودن، دخمله يك دلربايي مي كرد كه نگو. مژهبغل هيچكدوم از مهمونا نرفت ولي هرچه در چنته داشت رو كرد، بدون اينكه خجالت بكشه يا غر بزنه. بغل خودموني ها هم دست به دست مي شد. چقدر كه جلوي فاميل عمو عليرضا خودشو براي عموش لوس كرد و بغلش رفت و خنديدبغل. كل چيزايي كه باباجون خواستن رو اجرا كرد. مثلا باباجون ميگفتن خاله هدي كو؟ سرشو ميگردوند طرف من. ميگفتن عمو عليرضا كو؟ ماماني كو؟ خاله سارا كو؟ همه رو درست جواب ميداد. چراغ كو؟ با انگشت خوشگلش اشاره ميكرد به لوستر و ميگفت ايييي. تا گفتيم ياسي لي لي حوضك كن،دوباره انگشت اشاره اش رو مياورد و با صداي نازكش ميگفت گيلي گيلي.... ماهه نازناز خانم ما. يه عالمه هم با صداي بلند د د د د و ننه ننا و خ خ خ كرد و جيغ كشيد و خنديد. كلي دلمونو باز كرد اونشب. همه دعا كرديم انشااله محمد كوچول هم زودي بياد خونه و با ياسمين گلي برامون نمك بريزن. تا الان كه ياسي خانم عاشق همه بچه ها بوده و ذوق ميكرده باهاشون بازي كنه اميدوارم به محمد كوچول هم به ديد يه همبازي و نه يه هوو! نگاه كنه و حسادت نكنه.تعجب البته همه ميدونن، حسادت تو خون ما نيست!نیشخند

 

ديشب، جمعه پنجم اسفند، من و ماماني و بابايي يه سر رفتيم خونه ياسي خوشگله (خاله سارا و عمو عليرضا منزل ما بودن)، بعداز حمام كردن ياسي ناناسي توسط ماماني و مامان ندا، خانواده بابايي ياسمين خانم اومدن بالا پيش ما، ياسمين گلي هم توي روروك خونه رو دور مي زد و نمك ميريخت. رفت سمت ماماني من و ماماني يه بوسش كردن و قربون صدقه اش رفتن. يهو دستشو دراز كرد و صورت ماماني رو گرفت و يه ماچ آبدار كرد. ماماني از خوشحالي نمي دونست چيكار كنه و معلوم بود كه اشك شوق تو چشماشه و اگه روش ميشد گريه ميكرد.قلب

 

ياياسي باهوش ما، خيلي كارا رو با نگاه كردن تكرار ميكنه. يكيش صدا درآوردن با دهنشه. نمي دونم چه طور توضيح بدم. وقتي زبونتونو محكم از سقف دهان به كف دهان ميزنين يه صدايي مثل لا، لا محكم و با ريتم توليد ميشه. اوايل كه اينكارو ميكرديم ياسي ناناسي با صداي توليد شده جذب ميشد و با دقت نگاه ميكرد و يه صداي ريزه اي كه نادرست ادا مي شد رو توليد ميكرد ولي از اونجاييكه توي دو تاخونه باباجوناش هرروز باهاش تمرين ميشد الان خوشگله موقعي كه خوشحاله يا داره بازي ميكنه براي خودش اين كار رو درست انجام ميده و درست صدا رو توليد ميكنه. ناناسي خود خودمهماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان ارمیا
6 اسفند 90 13:18
جیگرتو خاله بخوره.
مامانی طهورا
6 اسفند 90 13:41
واااای منم تو بچگیام یه بار از آب ترسیدم هنوز هم که هنوزه از دریا وحشت دارم و نمیتونم نزدیکش بشم امیدوارم این ترس یاسمن ذهرا خانم موقت باشه و زود فراموشش کنه
wallpaint
6 اسفند 90 13:54
"نقاشی دیواری"،سبکی مدرن در دکوراسیون داخلی... از طرح های اتاق کودک ما دیدن فرمایید.
دوتا عشقم محدثه
6 اسفند 90 14:08
سلام خاله جونم ببخشید چند روزی بود بهتون سرنزدم اما لحظه لحظه به یاد شما و دوستای خوب دیگم هستم دندونای یاسی جونم مبارک باشه ایشالله به زودی همشون در بیاد دوستتون دارم بوس
مامان ریحانا
6 اسفند 90 17:29
ای موشی یاسی
کودکانه های من
6 اسفند 90 19:03
عزیزم


:
مامان آریام
6 اسفند 90 20:54
سلام خاله مهربون خوبی. ببخشید من یه مدت زیادی خیلی درگیر درسم و از طرفی تازه اینترنت گرفتیم(ایران هستیم). من سر میزدم ولی باور کنید فرصت نداشتم یک خط بنویسم.

دلمون تنگيده بود خاله جون. خوشحالم كه سالميد
مامان آریام
6 اسفند 90 20:57
یاس قشنگ خاله مثل همیشه خوشگل و ناز و خوردنی هستی پسر من هم عاشق آب بازی هست. دلم برات تنگ شده بود و بدون همیشه به یادت هستم و تو قلبمی

شما لطف دارين خاله مهربونم. ما هم به ياد شماهستيم
مامان ایلیا
6 اسفند 90 22:20
سلام هزار ماشالا چه تپلی ادم از دیدنش سیر نمیشه اسپند دود کنین واسش از عوض من هم اون لوپای گلیشو ببوسین
عمو امير
6 اسفند 90 23:59
سلاممممممم عموجونيييييييييييييييييييي
موهاشو ببين چقدر بلند شده......اسباب بازي هاشو ببين چقدر زيادن عمو برف داريد تو برف بازي ميكني؟
اين عكس اولي رو خيلي دوست داشتم و دارم بيشتر عكساتو دوست دارم
راستي كلك من زبون بچه هاي گوگولي بلدنيستماما ياد گرفتم ملس چيه
عمو جون يه عكس داري كه بهمن ماه گرفتي ياابولفضل نوشته بستي دور سرت اون رو گذاشتم روي دكستاپم البته بااجازه مامان ياسي........خيلي دوستش دارم عكس رو كاش ميشد بزرگ چاپش كنم

ملسی عمو لطف دارین .