ياسمين زهراياسمين زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 4 روز سن داره
نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 8 سال و 6 روز سن داره

❤❤ياس من زهرا❤❤

هديه خدا براي نه ماه و نه روزگي ياسمين زهرا

1390/12/6 22:01
نویسنده : خاله هدي
668 بازدید
اشتراک گذاری

ياسي خوشگلمو امروز نديدم. بر خلاف اين چندماهه (به غير از زماني كه يكيمون مسافرت بوديم) هميشه شنبه ها با خوشحالي ميومدم خونه. دليلشم اين بود كه هم خاله سارا و هم مامان ندا و ياسي ناناسي خونه ما بودن. اما امروز... خاله سارا بود اما ياياسي خاله نمي تونست بياد. حدوداي دو بعدازظهر هم زنگ زدم به مامان ندا كه اگه خواستن برم دنبالشون اما نمي شد. كار داشتن. خيلي دلم گرفت البته با توجه به دليل موجهي كه دارن نبايد اصرار كنم و به قول قديميا عرصه رو بهشون تنگ كنم. اومدم خونه، هم ماماني و هم خاله سارا دلشون هواي ياسمين رو كرده بود بخصوص خاله سارا كه ديشبم خوشگله رو نديده. دعا ميكنيم انشااله شرايط طوري پيش بره كه ناناسي و مامان و باباش رو هر روز ببينيم. (از دست مامان ندا با اين مخفي كارياش. نمي دونم چي بنويسم!)

امروز صبح يه ابر خوشگلي اومده بود توي آسمون شهر قشنگ ما شيراز. همه چي رويايي و بهاري شده بود. دم دماي ظهر هوا رو به سردي گذاشت و من حدود ساعت دو بعد از تماس با مامان ندا از ساختمان محل كارم رفتم ساختمان اصلي بيمارستانمون. يه دقيقه راهه ولي از سرما داشتم تلف مي شدم. بارون با دونه هاي درشت شروع به باريدن كرده بود و من عين موش آب كشيده خيس شده بودم (جمله درست بود؟) خلاصه ساعت دو و چهل و پنج دقيقه كه بايد خروجي مي زدم هرچند كه يه ژاكت هم پوشيده بودم ولي همچنان مي لرزيدم...

اومدم خونه و بعد از ناهار و حرافي هاي رايج روزانه خوابيدم تا كمي بعداز غروب آفتاب عالمتاب. وقتي بيدار شدم خاله سارا و عمو عليرضا نبودن و رفته بودن پيش محمد كوچول. ماماني گفتن كه بندگان خدا مسير سه چهار دقيقه اي خونه ما تا بيمارستان دنا رو حدود يك و نيم ساعت طي كردن. منم بي خبر از همه جا گفتم براي چي؟ و ماماني تازه فهميد كه بنده هنوز نميدونم. گفتن دختر داره برف مياد!  برف!!!!!!!!!!!! چه واژه عجيب و غريبي. اونم تو شيراز!!!!!!!!

بله خواهران و برادران گرامي و عزيز، بعد از چند سال بي برفي، امسال در غروب شنبه شش اسفند1390 در نه ماه و نه روزگي ياسمين زهراي نازم و در شش روزگي محمد كوچول خوش قدم، شيراز شهر رازهاي نهاني! بالاخره سپيد پوش شد و اين هديه پاك الهي نثار همه ما شيرازيا شد. اينم دوتا عكس از اولين برف ريزون عمر ياسمين زهرا و محمد كوچول. (عكس بالكن خونه ماست)

(كوچه تاريكه - دو پَر برف باريده چراغ بي جنبه ستون برق از سرما تركيده)

شكر خدا به خاطر اين همه بركت و فراووني. من ريزش برف رو دوست دارم اما از اونجاييكه نه خودمون به برف عادت كرديم و نه برف به ريزش درست تو شهر ما عادت داره، معمولاٌ دچار مشكل ميشيم. اول از همه آنتنمونه كه قطع شد و هيچ شبكه اي رو نمي تونيم ببينيم. پس تلويزيون خاموش. ميدونم دوميش هم به احتمال نود درصد برقمونه. پس مطالعه و كامپيوتر و اينترنت و كل امكانات برقي تعطيل. سومي هم آبه كه احتمالا نصف شهر فردا صبح لوله هاي آب و كنتور آبشون تركيده. چهارمي هم كه خدا... مي ترسم از رفتن سركار چون هيچكدوم فرهنگ رانندگي توي برف رو نداريم و ماشيناي بدتر از خودمون هم هي ليز ميخورن و ... تازه آژانس هم گير نمياد... بعدشم اگه سالم تا در بيمارستانمون برسم بايد از آخرين مانع يعني اين كف پوشهاي آنتيك و سوسولش كه فقط براي آب و هواي گرم و معتدله و كلاً با كمي سرما و برف عين پيست اسكي ميشه مبارزه كنيم. سه چهار سال پيش كه برف ميومد يا هرزمان كه سرما زمين رو ليز ميكنه كلي مصدوم داشتيم و داريم از پرسنل و دكتر و مريض كه همه با كله ميخوردن يا ميخورن زمين.هركي سالم برسه به در ورودي سالن بيمارستان فكر ميكنه قهرمان المپيك شده و از اون جا به ديگرون كه عين لاك پشت يا ني ني تازه راه افتاده دارن تاتي تاتي ميكنن راهنمايي ميكنه كه پاتو اينطور بذار يا از اونور بيا و ...  كلاٌ تو اوج شادي هم مثل اينكه ما بايد استرس داشته باشيم.

 

خدايا يهو به اين حرفام توجه نكني ها،خودت كه ميدوني من غر نزنم مي ميرم.  مرامتو عشقه و شاكرت هستم به خاطر هر لحظه وجود و هستي و اين همه نعمات غير قابل شمارش. ممنون خدا جونمقلبقلبقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

محدثه
6 اسفند 90 22:06
خاله جونم خوش بهالتون من عاشق روزای برفی مخصوصا زیر برف قدم زدنو خیلی دوست دارم تهرانم داره نم نم بارون میاد
حسینی
6 اسفند 90 22:46
با سلام دوست گرامی وبلاگ زیبایی دارید . اگر مایل به دریافت مقاله و مشاوره در زمینه کودک هستید با موضوعیت های پزشکی ، تغذیه ، روانشناسی و ... و همچنین سرگرمی و مسائل دیگر مربوط به کودکان از پرتال جامع مهدکودک و خانواده دیدن کنید و حتما تو قسمت خبر نامه عضو بشید تا مقالات براتون ارسال بشه . در صورتی که مایل بودین لینک پرتال رو هم در لیست دوستانتون قرار بدید تا دیگران هم از سایت استفاده کنند برای هر گونه همکاری مشتاق حضور شما در بزرگ ترین سایت کودکان هستیم www.mahdportal.com
فرناز/مامان ريحانه
7 اسفند 90 0:44
عكس اولى رو فكر كردم آسمون پر ستاره ست.
خيلى قشنگ بود.

چشماتون قشنگ مي بينه. هنر خداست
مامی امیرحسین
7 اسفند 90 1:25
خیلی بانمک مینویسی خاله هدی جون.عکساتم خیلی قشنگه

شما لطف دارين خواهر
مامان ریحانا
7 اسفند 90 11:46
سلام
عکس اولی خیلی با حال بید منم مثه مامان فرناز جون فک کردم آسمونه پر ستاره ست


هنر خداونده