ياسمين زهراياسمين زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 4 روز سن داره
نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 8 سال و 6 روز سن داره

❤❤ياس من زهرا❤❤

مامان جونم رفته کرمان عروسی

1390/5/1 18:15
نویسنده : خاله هدي
1,147 بازدید
اشتراک گذاری

 

دیروز از ظهر خونه مامان جونم بودیم. خاله مرضیه و عمو نادر و خاله سارا و عمو علیرضا هم بودن.تا عصر اونجا بودیم ولی چون قرار بود دختر عمه بابایی بیان خونمون رفتیم خونه خودمون و نتونستم خیلی خوب مامان جونمو قبل از سفر ببینم. دیشب مامان جونم با خواهرا و برادراشون رفتن کرمان عروسی هدیه دختر دایی مامانم. دایی علی مامانم که بابای هدیه است برخلاف بقیه دایی ها که شیراز زندگی می کنن کرمانه. ما همگی دعوت بودیما ولی بابایی و مامانی به خاطر من ترجیح دادن نریم چون گفتن ممکنه عروسی رو با گریه هام بهم بریزم. خاله هدی و خاله سارا و عمو علیرضا هم که مرخصی نداشتن. باباجونم هم چون باید فردا برن تهران فدراسیون فوتبال و هم به دلایل دیگه ای نمی شد که برن کرمان.خلاصه این شد که مامان جونم ماها رو ول کرد و رفت. ولی همش می گفت دلش اینجاست، بخصوص اینکه برای اولین باریه که منو چندروز نمیبینه. تازه وقتی همه گفتن سفر سه چهار روزه سوغاتی نمی خواد ،مامان جونم گفتش مگه میشه برای یاسی چیزی نیارم. خاله هدی هم گفت اگه برای اون سوغاتی بیاری من حسودیم میشه!

دنیا رو ببین خاله هدی به این بزرگی به من کوشولو حسودیش میشه.(آخه خاله هدی هیچوقت فکر نمی کرد کسی جای اونو بگیره ولی من موفق شدم)

حالا یه چندتا عکس خوشگل برای مامان جونم میذارم که توی کرمان دختر گمپ گل شیرازیشو ببینه و دلش برام تنگ نشه!

یاسی زر زر مامان جون

دو ماه و چهار روزگی- جمعه 1390/04/31

مامان جون زودی برگرد، خاله هدی و باباجون بهونتو می گیرن!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله سارا
3 مرداد 90 9:33
کاش مامانی زود بیاد دلم واسش ی ریزه شده


نگران نباش خاله. مامان جون خودش بهم گفت فردا صبح میاد با چند تا جعبه کلمپه کرمون