ياسمين زهراياسمين زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 3 روز سن داره
نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 8 سال و 5 روز سن داره

❤❤ياس من زهرا❤❤

آخرین بار

1392/3/5 13:15
نویسنده : خاله هدي
797 بازدید
اشتراک گذاری

نگرانسوم خرداد ٩٢ ساعت ١٢:٣٠ شب موقع برگشت از خونه باباهادی آخرین باری بود که شیر خوردی البته این تصمیم خودت بود چون من تصمیم داشتم تا ١٨ خرداد بهت شیر بدم اما انگار اونقدر پروژه از شیر گرفتنت رو طولانی کردم که خودت خسته شدی و تصمیم گرفتی زودتر از من دل بکنیگریه!

دیشب دیگه توی ماشین طلب شیر نکردی و وقتی اومدی خونه یه بار گفتی شیر و من هم تصمیم داشتم بهت بدم بهت گفتم دخترم خانومه! یهو گفتی لالا پا!روی پاهام گذاشتمت ولی تصمیمت عوض شد و گفتی توی تختم رفتی اونجا و عروسکت رو بغل کردی یه ٢٠ دقیقه برات شعر خوندم و قصه گفتم و امام اول تا پنجم رو با هم تمرین کردیم و بعدش خوابیدی و دیگه شیر نخواستی.

خدارو شکر میکنم که تونستم دوسال و ٧ روز بهت شیر بدم و خدارو شکر که همونطور که میخواستم شد بدون گریه و غصه در طی ٣ ماه یواش و یواش شیرت رو کم کردم البته درسته از اسفندماه شروع کردم ولی این ٢٥ روز آخر رو جدی جدی در ترک بودی.

دلم برای حرم نفسهات و خنده های شیرینت موقع شیر خوردن خیلی تنگ میشهنگران.

شیرم حلالت مادرقلب

-الان به یاسمین میگم =چون دیگه خانوم شدی شیر کوچولو نمیخوری میخوام ببرمت برات اسباب بازی بخرم میگه:نه نمنون من دارم برا ممد بخر!هر چی میگم میدونم داری بازم برات میخرم میگه:نه من دیاد دارم !

-این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته شده!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان طاها
5 خرداد 92 13:23
گوارای وجود پاکش.


مرسی
خاله هدی 2
5 خرداد 92 14:06
نوش جونت عزیزم...
مامان ندای گل شما هم خسته نباشید و خداقوت!

گوارای وجود یاسمین زهرا باشه


ممنونم عزیزم
امیر مهدی و عمی
5 خرداد 92 20:40
سلام،آفرین به مادر و دختر گل
درست مثل سید امیر ما،نازنین ذل عمی اون هم خودش خودشو از شیر گرفت
راستی بد نیستا مارو هم جزء دوستاتون لینک کنی
اگه دوست داری گفتما

ممنون فدات .ببخشید

عمه زهرا
5 خرداد 92 21:10
قربون عروسکم برم با این حرف گوش دادنش و دلسوز و مهربون بودنش ماشاالله البته این موضوع ارثی هست از طرف مامان و بابای مهربونش بهش رسیده


البته بیشتر به من خخخخخخخ!
شقایق مامان آرشا
5 خرداد 92 21:31
قربون دخی خانومم برم


ممنون گلم
تاتیانا و عموششششششششش
5 خرداد 92 22:42
خانوم ماشین سوار میشه به جای اون کیکه بوداااااااااا از لپای تو یه قارچ بزرگ بزنمممممم مننن
خداروشکر که سالم و شادییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی


ممنونم
مامان گلی
5 خرداد 92 23:42
ماشالله به این دختر فهیده من
بزرگ شده دیگه



مامان قندعسل
6 خرداد 92 1:11
قربونت برم خاله جون که اینقدر عاقلی.
نگرانیه من از شیر گرفتن آرتینه چون اصلا نتونستم کمش کنم


اولاش واقعا سخته
خاله هدی یاسمین زهرا و محمد کوچول
6 خرداد 92 8:20
دیگه عمراً منت مامانشو بکشه! اونم فقط برای یه توچولو تیر!
عدید من دیگه بدرگ شده


ووووووووووووووووووووییییییی
خاله هدی یاسمین زهرا و محمد کوچول
6 خرداد 92 8:22
تو رو خدا این بچه رو با ماشین نبرید تو کوچه! ماشینا با سرعت میان و ... همش باید دلشوره داشته باشم خب


چشم!
خاله سارا
6 خرداد 92 12:46
آخی دلم گرفت چه زود بزرگ شدی خاله ماشالله.قربونت برم این عقلت رو از کجا آوردی.چه احساس غریبیه وقتی بچه شیر میدی دوست داری زودتر دست از شیرخوردن بکشه ولی وقتی حتی فکر میکنی یه روز دیگه شیرت رو نمیخوره چه احساس بدی بهت دست میده انگار تمام قدرتت رو از دست دادی تو هم میشی مثل بقیه.انشالله همیشه قدردان این مامان خوبت باشی یادمه اولا واسه شیر دادنت چه سختیها کشید مخصوصا شب اول تو بیمارستان بخاطر اینکه یه وقت شیرش کم نشه حتی مسکن هم نخورد به این میگن مادر نمونه خیلیها که طاقت یه سردرد کوچیک رو هم ندارن ولی مامانت بخاطر تو اون درد بزرگ رو تحمل کرد .ایشالله قطره قطره این شیر شده باشه انرژی مثبت تو بدن عزیزم برای طاعت و بندگی خدا.
مامان ندا به تو هم تبریک میگم مادری رو در حق یاسمین تموم کردی .مبارک باشه دو سال جهاد در راه خدا انشالله خدا ازت قبول کرده باشه.


گریههههههههههههه
مامان نی نی
6 خرداد 92 15:43
سلام عزیزم
خیلی خوشحالم که این قدر دختر خوبی بودی ومامانت رو در زمینه از شیر گرفتنت اذیت نکردی هزار هزار آفرین به تو عسیسم
خیلی دوستت دارم
مامان ندای مهربون خسته نباشید انشاالله خدا شما رو برای یاسمین زهرا جون هزار ساله کنه و زیر سایه شما وآ قا امام زمان باشه


ممنونم
مامان محمدحسن کوچولو
6 خرداد 92 16:13
سلام مامان ندای یاسمین زهرا جون

نزدیک بود اشکم در بیاد با این پستت!

وقتی بچه اتو از شیر میگیری وقتی یه بچه میبینی که شیر مامانشو میخوره یجوریت میشه! به نظر منم برای یک مادر هیچ حسی تو دنیا شیرین تر از وقتی نیست که بچه اشو بغل گرفته و داره بهش شیر میده کوچولوشم و با چشای بلاش نگاه میکنه تو چشای مادرشو لبخند میزنه و همونطور قورت قورت شیر میخوره

چقد زود گذشت دوسال شیردادن بچه ها! چقدر دلم میخواد بازم مثل اون موقع ها شیطونکم یه عالمه وقت تو بغلم بمونه ونوازشش کنم! .... چقدر دلم برای بوی شیر دهنش تنگه




!!!
فرناز/ مامان ریحانه
6 خرداد 92 20:49
خدا رو شکر که این مرحله رو به خیر گذروند
میترا
7 خرداد 92 13:39
تبریک میگم بهت. باز داغ دلم تازه شد. قربونش بشم انقدر ماهه