ياسمين زهراياسمين زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره
نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

❤❤ياس من زهرا❤❤

2سال و 2ماه و 2 روز

1392/4/31 14:08
نویسنده : خاله هدي
873 بازدید
اشتراک گذاری

دخترم امروز ٢٩ تیرماه دوسال و دو ماه و دوروزه شدهورا

این روزهای یاسمین زهرا رو خیلی دوست دارم ،صبحها با قصه یه دختر کوچولو از خواب بیدار میشم و اگر یه کم طولش بدم همونطور که برام حرف میزنه میاد میشینه روم و بپر بپر میکنه اونموقع هست که ترجیح میدم زود از خواب ناز دل بکنم و بشینم پای درد و دل و قصه های از من درآوردی یاسمین زهرا!

خیال پردازی و داستان سرایی از خصوصیات اینروزهای یاسمینه،مدام داره حرف میزنه و خاطراتی تعریف میکنه که واقعیت ندارن و ساخته ذهن کوچولوی خودشه،علاقمند شده به الگو برداری و حفظ کردن جملاتی که براش خیلی جالب و تازه هستن مخصوصا از توی تلویزیون که تازگیها بدجور اوقات فراغت یاسمین رو پر کرده!

برای مثال دو نمونه رو که از تلویزیون یاد گرفته رو مینویسم:

-اومده میگه مامان تدلت مبالک ،بغلم هم کرد و دستای کوچولوش و مشت کرده و بهم میگه:مامان پول نداشتم اینو بلات آبولدمقلب،بعد مشت کوچولوش رو باز میکنه و هیچی توی دستای خوشگلش نیستقلب بعدا برا احسان که تعریف کردم اون گفت از توی تبلیغات تلویزیون یاد گرفته که دختره میاد و میگه بابا پول نداشتم برات هزار تا بوسه توی پاکت گذاشتمبغل.

-همش راه میره و میگه بابای من بانک داره!!!!بازم از توی تبلیغات ی که اول سی دیهای عمو پورنگ هست یاد گرفته!

بازم حرفهای از من درآوردی:

صبح بیدار شده نمیدونم از کجا یاد گرفته داره میگه:بابای من لفت علوسی مامانم نشست (بابای من رفت عروسی مامانم هم نشست)گپتن :تدجه تدجه  (توجه)خونه علوس نرید !علوس ختن(عروس خسن یا همون خسته هست )تعجب!بعدش بهش میگم کی گفته عروس خستس میگه:مامانش گپت(گفت)

وای ترم درد میکونه داره میپکه!!!(ترم:سرم)

مامان ادر(اگر)ادر ماشین بقی (برقی)نبردی، تاب تاب بزورگا ببر!

سوار پرچ و پلنگ شدن براش شده یه آرزو!پرچ و پلنگ که میدونید چیه؟همون چرخ و فلک به زبون یاسمین زهرا!!!!

 بهم یه سبد کوچولو داده میگه مامان کادو بهش میگم بازم پول نداشتی میگه: دالم پولم بانکه!

یکی دیگه از داستان سراییهاش

اول اینجور شروع میکنه:مامان بزورگ تدم تاب تاب بزورگا میبری؟بهش میگم آره عزیزم میبرم میگه:نینی ببار تاب تاب بزورگا تد (ببار:سوار)اتاد(افتاد)مماغش خون اومد کرمش درد گلفت(کرم:کمر)موهاش درد گلفت .مامانش گفت :بیا بگلم عدیدم گییه نکننیشخند!

بردیمش یه شب احیا فهمیده بود که انگار مسجد مال خودمونه و همه از خودن تمام کلمن اب رو خالی کرد و دست و صورتش رو هم شست بابا هادی هم به بابا احسان گفته بود ولش کن بازی کنه هی میومد پیش من تو زنونه میگفت:مامان تم تم تورتم شوستم(تم تم:کم کم تورت:صورت).

دیروز عصر اومده میگه توپبال بازی بوکونیم ،وسط بازی یه توپ دیگه برداشته میگه:این کوتلتره(خوشگلتره)بعدشم میگه:واای مامان تولاخ تده بده بابا دلست بکنه!(تده:شده تلاخ:سوراخ)بعدشم میگه :مامان بیا بودوویم(بدویم)

پشت تلفن با محمد حرف میزنه و میگه:پتر خاله بیا خونه من بادی بوکونیم بعدشم رفته تو اتاق میگه: ممد نیگاه اتاق منه!

اونروزم خونه مامانجون شهناز میدوید و میگفت:ممد بیا دونبالم!

رفته زیر پرده خونه مامانجون شهناز نشسته میگه:من علوسم(عروسم)منم کلی براش واسونک شیرازی خوندم و اونم هی ناز میکرد و خاله هدی هم براش دست میزد بهش گفتم برقص دستش رو از پرده اورد بیرون و عین برره ایها میرقصید بعدشم کل زد و اومد گفت: بیاید بخولید گفتیم چیه؟گفت:نقله! نقل بخولید تیلینه!(تیلین:شیرین)

امشب هم هی اذیت میکرد و نمیخوابید با حالت اعتراض از اتاقش اومد بیرون و نشستم توی هال اومده برام هم یه کلیپس مو آورده بهم میده میگه: نادی نادی(نازی)ناراحت نشو عدیدم ناراحت نشو عدیدمبغل بهش میگم چرا نمیخوابی و هی از توی تختت میای بیرون میگه:میخواتم(میخواستم)آب بخولم مامان!

مامان جونش آخر شب یه تک زنگ زدن خونمون و قطع کردن که مبادا ما خواب باشیم یاسمین گفت:من میخوام تحبت بکنم(صحبت)بعد گوشی رو گرفته میگه:دنگ ددی؟(زنگ زدی)ما نخوابیدیم(تلفظ بین خ و ق و ک)بعدشم یه عالمه قصه از من دراوردی دیگه برا مامانجون رباب تعریف کرد.

-این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته شده!

- تاخیر یک روزه داشتیم برا ارسال ببخشید!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

رضوان مامان رادین
30 تیر 92 3:29
ای جونم چه دخمل شیرین زبونی ماشا... به ما هم سر بزنید


ممنون از لطفتون.چشم الان میام
منصوره مامان زهره
30 تیر 92 4:40
ماشالله، لذت می برم این شیرین زبونی ها رو می خونم!
مامان گلی
30 تیر 92 8:15
مبارکت باشه شیرین زبونم
مانی محیا
30 تیر 92 9:53
حرف حق رو باید از بچه شنید. لابد راست میگه باباش بانک داره دیگه. حالا شما رو نکن
مامان آيسو وآيسا
30 تیر 92 11:24
ماشالله به اين همه شيرين زبوني هزار ماشالله... عاشق اينجور حرف زدن بچه ام ميميرم براش
مامان ریحان
30 تیر 92 12:16
سلام ماشالا به داستان پردازی داستان عروسی خیلیی باحال بود ای وروجک از حالا و این حرفها فک می کنم خاله هدی اش با گفتن و شنیدن اینحرفاش دلش کلی براش ضعف میره
امیر مهدی و عمی
30 تیر 92 13:17
سلام مامانی مهربون ماشالاه به این فرشته شیرین زبون وای که با این عکس های متفکرانت دل مارو آب می کنی هزار ماشااله مامانی رمزو براتون خصوصی میذارم
مامان حنانه زهرا
30 تیر 92 14:33
وااااااااااااااااااااای چه ناز شده دخملمون دلم رفت وقتی اونجوری شیرین زبونی میکنه میخوام بخورمش خدا حفظت کنه چشم بد دور دور دورالهی مامانی بی زحمت هروقت آپ شدین خبرم کنین دخملی نمیذاره خودم تک تک سربزنم
تاتیاناااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
30 تیر 92 22:25
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآاااااییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی عمویییییییییییییییییییییییییی فداتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت قصه گفتن تو شنیدن دارهااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا یاسمیننننننننننننننننننننننننن زهرا زیباترین هدیه خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا عموییییییییییییییییییییی شیرین زبونننننننننننننننننننننننننننننن کاش ماشین زمان داشتم مننننننننننننننننننننننننننننننننن من یاسمین زهرا میخوامممممممممالان همه موهامو میکنممممممممم
خاله هدی یاسمین زهرا و محمد
30 تیر 92 22:43
ندا تاریخ رو ویرایش کن به دیروز و مطلب رو بذارش توی 26 ماهگی. آخه دو سال و دو ماه و دو روزگیشه! البته خودت میدونی
خاله هدی یاسمین زهرا و محمد
30 تیر 92 22:45
لباسشووووووو انگار بچه ناف کوالالامپورههههههه
زهرا گلی
1 مرداد 92 3:22
سلام خوبید؟؟؟؟؟ دیگه ما رو تحویل نمیگیرید؟؟؟؟؟؟ چیزی شده؟؟؟ دلمون براتون تنگ شده خب حتما بیا منتظرم
♥ مامي ملودي جون ♥
2 مرداد 92 11:38
اون لباس خوشگلت منو كشته . ملودي هم يه دونه لباس چيني قرمز داره كه عمو امينش براش از چين آورده اما نميدونم چرا نميزاره تنش كنم
مامان قندعسل
3 مرداد 92 1:49
یاسی جون رفتی بانک بابا ما رو هم خبر کن بیایم خیلییی شیرین زبونی،دلم میخواد حسای بچلونمت آخی منم بچه بودم یه لباس شبیه لباس یاسمین داشتم قرمز بود،خیلی دوسش داشتم.
مامان خورشید
6 مرداد 92 2:41
ای خاله قربونت بشم من بوووس
M
6 مرداد 92 15:41
سلام به شما میگن مامان خوب و مهربون . اگه می خواین وبی شیک و قشنگ داشته باشید به اینجا هم سر بزنید . با قیمت های مناسب خریداری کنید . قیمت ها پایین هستن و خیلی مناسبن . وب خود را خانه ی محبت کنید با قالب زیبا .