دارم مي رم حليم بخرم
آخ جون. امروزم دوباره ياسي اينا ميان خونه ما. آخه مامان جون و باباجون باباييش با عمه هاش، امروز رفتن زيارت امام رضا (ع) مشهد. جاي همه ما واقعاً خالي! اما خب سهم ما از ياسي بيشتر شده. يعني اين چندروزه بيشتر ميبينيمشون. اما بعد از برگشتن خانواده باباييش، احتمالاً يه چندروز سهم اونا بيشتر ميشه! بهرحال بايد عدالت برقرار بشه ديگه!
جاتون خالي امروز براي افطار آبگوشت عدس و كلم كه فكر كنم مختص ما شيرازياست داريم. ولي خب عدس و كلم كه براي ياسي جوني خوب نيست! البته منظور شير حاصل از عدس و كلمه. پس من يه ماموريت ويژه دارم. ساعت 14:45 كه كارم تموم ميشه مي رم و به دستور مامان جون براي رفاه حال ياسي و مامانشون حليم مي خرم! البته دعا كنين اون حليميه كه نزديك خونمونه تموم نكرده باشه، مگر نه جِنگِ آفتاب، وسط تابستون، كُجو حليم گير بيارم؟
ياسي ميگه: خاله جون اكشالي نداله، موشك كه نمي خواي هوا كني. يه كاسه حليمه كه اونم تو هر كوچه پس كوچه شيراز پيدو ميشه.
منم مي گم: ياسي جون شوخي كردم. با سر ميرم مي خرم. يه ياسي زر زر كه بيشتر نداريم. بوووس