بابایی برگشته
اینم بابایی من که بالاخره نفصه شب رسید خونه. اما من هنوز بابایی رو ندیدم چون نفصه شب که من خوابیده بودم و الان که من بیدارم بابایی خوابیده! بیشتر از همه میدونین کی از برگشتن بابا خوشحالتره؟ یاسی زر زر ٥٧ روزه - چهارشنبه ١٣٩٠/٠٤/٢٢ ...
نویسنده :
خاله هدي
12:47
بدون عنوان
دلتنگی
امروژ یه روژه که بابایی من و مامانی رو تهنا گداشته رپته یژد واشمون پول بیاره. آخه ما پول نخوایم کیو باید ببینیم؟مامانی غشه داره. من که ناآرومی میکنم میگه دلش باباشو میخواد! راشت میگه ولی من که میدونم مامانی از من دل تنگ تره. خودش روش نمیشه میگه من دلتنگم .بابایی ژودی بیا میخوام واشت آغا بگم اگه ژود بیای قول میدم شب ژود بخوابم شبح دیر پاشم. نویسنده: خاله سارا) ...
نویسنده :
خاله هدي
12:30
كشف مامان جون
ياسي زَر زَر ٥٤ روزه يكشنبه ١٣٩٠/٠٤/١٩ عصر یکشنبه ١٣٩٠/٠٤/١٩ ، مامان جونم یک کشف بزرگی کرد. اونم اینکه من وقتی که توی بغل کسی غیر از مامانی گریه می کنم وقتی مامانی میاد طرفم هم دستامو به سمتش دراز می کنم و هم خودمو میندازم تو بغلش. مامان جون برای اثبات این فرضیه اش، چندین و چندبار در زمانهای مختلف و با حضور شاهدان متفاوت (باباجون، خاله هدی و خاله سارا) امتحان کرد و من هربار بیشتر از قبل فرضیه مامان جونو ثابت می کردم و بیشتر از دفعه قبل جیغ خوشحالی می شنیدم! . بنابراين مامان جون فرضيه خودشو اثبات كرد: من، ياسي زر زر ، در 54 روزگي علاوه بر تشخيص ماماني( كه قبلاً كشف شده ب...
نویسنده :
خاله هدي
11:45
عكساي 53 روزگي
بابايي امروز مي ره يزد
امروز يكشنبه 1390/04/19 براي اولين بار بابايي از من و مامان جدا ميشه و سه روز ميره يزد ماموريت. دل من و مامان براش خيلي تنگ ميشه اما بابايي قول داده زود زود با دو دست پر از شيريني برگرده. درسته كه من فعلاً نمي تونم شيريني بخورم ولي مامانم كه مي تونه. اون شيريني بخوره خب شيرش خوشمزه تر ميشه ديگه! از ديشب اومديم خونه پدري مامانم پيش مامان جون و باباجون و خاله هدي. اونا خيلي خوشحالن كه ما اينجاييم ولي ماماني بعض كرده از بس قراره دلش براي بابايي تنگ بشه! بابايي هم ظهر پرواز داره. قرارشده خاله هدي هر روز بياد و عكسا و گزارش منو بذاره تا بابايي هم منو ببينه. فقط سه روزه. انشاء الله بابايي سالم و سلامت ميره و برميگرده! بابايي سوغات...
نویسنده :
خاله هدي
11:04