ياسمين زهراياسمين زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره
نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

❤❤ياس من زهرا❤❤

دارم مي رم حليم بخرم

  آخ جون. امروزم دوباره ياسي اينا ميان خونه ما. آخه مامان جون و باباجون باباييش با عمه هاش، امروز رفتن زيارت امام رضا (ع) مشهد. جاي همه ما واقعاً خالي! اما خب سهم ما از ياسي بيشتر شده. يعني اين چندروزه بيشتر ميبينيمشون. اما بعد از برگشتن خانواده باباييش، احتمالاً يه چندروز سهم اونا بيشتر ميشه! بهرحال بايد عدالت برقرار بشه ديگه! جاتون خالي امروز براي افطار آبگوشت عدس و كلم كه فكر كنم مختص ما شيرازياست داريم. ولي خب عدس و كلم كه براي ياسي جوني خوب نيست! البته منظور شير حاصل از عدس و كلمه. پس من يه ماموريت ويژه دارم. ساعت 14:45 كه كارم تموم ميشه مي رم و به دستور مامان جون براي رفاه حال ياسي و مامانشون حليم مي خرم! البته دعا كنين ...
18 مرداد 1390

ملچ و ملوچ

    یاسی زر زر نمونه یک انسان خود رای هست. هرکاری این مامان و بابا  بنده خدا کردن، آخر این یه ذره بچه ، پستونک نگرفت که نگرفت. البته سه چهار مرتبه ای اون اوایل گول خورد و  گذاشت تو دهانش وحتی یکی دوبار هم از طریق شیشه شیر خورد ولی دیگه زیر بار نرفت. مامانیش میگه ٥ نوع پستونک مختلف گذاشتم کنار دستم و امتحان می کنم . ولی نه! گلاب به روتون اوغ می زنه اساسی! اما جدیداً  وقتی واروش می کنیم یک صدای ملچ و ملوچی درمیاره که نگو. بنده خدا دستشو مشت میکنه و از سمت شصت لیس می زنه. جالب اینجاست که وقتی خودش دستشو برمیداره میزنه زیر گریه و باید کمکش کنیم و دستشو بچسبونیم به لباش تا بقیشو لیس بزنه. جاتون خالی...
17 مرداد 1390

چپ ، راست، روبرو

  يه نيگا به راست يه نيگا به چپ دوباره يه نيگا به راست  حالا يه نيگا به روبرو   ياسمين زهرا دوماه و بيست روزه يكشنبه 1390/05/16   ...
17 مرداد 1390

بدون شرح

من و بابای یاسی تصمیم گرفتیم این عکس رو بذاریم توی وبلاگ و از طرفدارای یاسمین بخوایم که خودشون یک عنوان برای این عکس بنویسن!!!!!! این گوی و این میدان. منتظر نظرای جالبتون هستیم.   ...
16 مرداد 1390

معناي آقو

  هميشه فكر مي كرديم آقا يعني پدر، سيد يا يك مرد بزرگوار. تو لهجه ما شيرازيا هم كه آقا به شكل آقو ادا ميشه باز همون معنا رو ميده. اما جديداً ماها با يك معناي جديدتر كلمه آقو آشنا شديم. ياسي زر زر ما هر وقت مامانيشو مي بينه شروع مي كنه به ذوق كردن و ريز و خوشگل هي ميگه آقو. پس تا اينجا آقو يعني مامان. اما وقتي سرفه الكي بياد وسط و كلمه آقو بيان بشه يعني شير، اونم از نوع مادر! ا گر هم كه فقط يه ثانيه تاخير در اجابت خواسته سركار عليه پيش بياد چيرو قيومت (جيغ و فرياد) به پا ميكنه كه من آقو خواستم و بهم ندادين! درضمن ني ني ما يه كمي هم ننر شده، مامانيش رو حسابي تحويل ميگيره و با خنده هاي قشنگش دلمونو مي بره، براي باباييشم با...
16 مرداد 1390

من و بابام

من و بابایی با هم خیلی رفیقیم من توی بغل بابایی میشینم و تلویزیون میبینم .این چند تا عکس از من وبابامه .البته فقط قسمتهایی از بابام       من و بابا اینجا در حال دیدن برنامه نود بودیم. بابام خوشگله؟؟؟؟؟ ...
15 مرداد 1390

ياسي مقلد

  يه فيلم دارم كه اگه ببينين دهنتون باز مي مونه! تو فيلم هرچي ماماني صدا درمياره تكرار مي كنم. هرچند اين فيلم رو پنجشنبه 1390/05/13 ازم گرفتن ولي ماماني ميگه يه چند وقتيه، وقتي سرحالم مثل طوطي صداها رو تقليد ميكنم. جالبه كه موقع تكرار ريتم و بالا و بلندي نوا و ... رو رعايت مي كنم. بابايي قول داده در اسرع وقت اون فيلمو روي وبلاگم بذاره تا شما هم حالشو ببريد! چپ چپ نيگا نكن شيطون! (معلوم نيس چه نقشه اي براي مامان و باباش كشيده!) بازم قطره دل درد؟ مامان قول ميدم ديگه دلم درد نگيره! مامان، از اين وري هم يه عكس بگير قربون دسات . اين چراغ دوربين دوباره منو گرفتار كرد. ...
15 مرداد 1390