اومدن خاله مرضيه و عمو نادر و دو ماهگي من
ديروز من دوماهه شدم. ولي هيشكي بهم تبريك نگفت. حتي خاله هدي هم يه سري به وبلاگم نزد و مطلبي ننوشت.هرچند كه زبوني به اطرافيان قضيه رو گفت ولي خب من انتظاراي ديگه اي داشتم! البته پريروز كه عيد نیمه شعبان بود از مامان جونا و باباجونا عيدي نقدي گرفتم. بعدشم با مامان و بابا رفتيم اسباب بازي (كرم شب تاب چندكاره!) خريديم. حالا يه دفعه كسي فكر نكنه من براي كسي مهم نبودما! همه اينا يه دليل داشت، اونم اومدن خاله مرضيه مامانم و شوهرشون عمو نادر از آلمان. يه پنج سالي هست كه خاله ايران نيومده. براي همينم خونه مامان جونم اينا شلوغ پلوغ شده بود و همه ميومدن ديدن مهموناي آلمانيمون. منم كه طبق معمول برنامه خودمو داشتم. يه چند دقيقه اي ...
نویسنده :
خاله هدي
8:45