توانایی ها در چهارماهگی
توی این چهارماه گذشته خیلی چیزا یاد گرفتم.
دیگه می دونم این زائده های کنار تنم که مامانی بهش می گه دست، به درد یه کارایی می خوره. اول از همه زمانی که شیر نمی خورم به جای پستونک مدام توی لپمه، یه انگشتی، دو انگشتی و ... مدل های مختلفو امتحان می کنم با طعم های مختلف.
هرچیزی که دم دستم باشه به کمک پاهام می گیرم و با دستام به سمت دهنم روانه اش می کنم.
دیگه لیسکمو (دندونی) خودم می گیرم. علوسکامو میگیرم و میکشم طرف دهنم.
موهای هرکی دم دستم باشه رو تا جایی که توان دارم میگیرم و می کشم.
پاهامو با دستام می گیرم و سعی می کنم شست پامو به سمت دهنم ببرم.
وقتی سرحال درجه یک باشم مدام آواز می خونم و صدا درمیارم. تازه زمانی که دستام تو لپمه هم می تونم آواز بخونم.
خدا رو شکر این یکی دوماه اخیر خیلی خوش اخلاق و آروم شدم. دیگه تا مجبور نباشم گریه وحشتناک نمی کنم.
خوش خنده و عاقل شدم.
مامان و بابا رو که اساسی و خیلی وقته که خوب می شناسم.
وقتی روی شکم می خوابم سرمو بالا میارم و کامل به اطراف می چرخونم و مدت زمانی بالا نگه می دارم. بعد شروع می کنم به آواز خوندن و دستامو پیدا می کنم و آواز و ملچ و ملوچ توام.
غلت هم میزنم.
هر از گاهی جیغ می کشم و با صدا می خندم.
بقیه در ادامه مطلب..........
کلا عشق تلویزیونم.
می شینم و کامل به برنامه هاش نگاه می کنم. همه نوع برنامه اعم از دعای کمیل، زلال احکام، نود، فوتبال زنده و ... رو بدون سر و صدا نگاه می کنم.کلاً به موضوعات مذهبی و ورزشی بیشتر علاقمندم!
یه ویژگی خیلی بامزه دارم اونم اینکه عین ساعت کوک می شم.خواب روزانه ام دقیقاً نیم ساعته.یعنی هروقت توی روز بخوابم دقیقاً نیم ساعت بعد بیدار می شم.سریع دست و پا میزنم و نگاه اطراف می کنم و می خندم. یعنی من دیگه بیدار شدم.(البته این قضیه از دوماهگی به اینوره)
کلاً خیلی خوردنیم.