ياسمين زهراياسمين زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره
نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

❤❤ياس من زهرا❤❤

تولد مامان ندا

1391/2/21 9:34
نویسنده : خاله هدي
1,126 بازدید
اشتراک گذاری

                                                            شکلکهای جالب و متنوع آروین

روز مانده به يكسالگي ياسمين زهرا

  شکلکهای جالب آروین

21 ارديبهشت ..13 رو از ياد نمي برم. ١٢ رمضان هم بود.يه دخمل خانم كلاس اولي بودم. اون روز مدرسه شيفت عصر بودم و داشتم همراه با صبحانه مشقهام رو هم مي نوشتم. من بودم و مامانم و سارا و مادر. مادر، مامان مهربون ماماني بود كه در نبود بابايي با آقا (باباي ماماني) كنار ما بودن. دوره جنگ بود و مامانم روزهاي آخر بارداريش بود. اونروز صبح ديدم كه مامانم رو كرد به مادر و گفت حالم خوب نيست و درد دارم. مادر تند تند سفره صبحانه رو جمع كرد و دست من و سارا رو گرفت و با ماماني رفتيم بيمارستان. چهره مامانم رو هيچوقت فراموش نمي كنم، اون وقتي كه كنار ديوار توي سالن انتظار ايستاده بود و از درد سرش رو گذاشته بود روي ديوار و من با بغض نگاهش ميكردم و اون ميگفت: "مامان چيزي نيست" . سارا مثل هميشه خوشحال و شاد و توي عالم خودش بود. همراه مادر رفته بود توي فضاي سبز بيمارستان و يه گل صورتي چيده بود و هي ذوقش ميكرد و باهاش سرگرم بود. حدود چهار سال و نه ماه داشت...

لطفاً ورق بزنيد... (عكس و مطلب)

اما من، غصه دار بودم و از دست شادي هاي سارا عذاب ميكشيدم كه چرا خوشحاله. مامان رو بردن توي يه اتاق و مادر بنده خدا مونده بود با دو تا بچه كه نمي دونست چيكارشون كنه. زنگ زد خونه باباجون (باباي بابايي) و مادرجون بعداز مدتي اومد. مامانم رو ديدم كه با يه خانم پرستار در حاليكه لباس آبي كمرنگ تنش كرده بودن رفت توي آسانسور. ساراي خوشحال براي مامان دست تكون ميداد و من بغض كرده بودم. حدوداي ده صبح بود كه مادرجون به همراه يه خانم پرستار و يه ني ني توي بغلش از آسانسور اومدن بيرون. ني ني رو نشون من و سارا دادن و سارا گفت چه خوشگله و ميخواست بوسش كنه ولي من... با بغض و ناراحتي از نبود مامانم گفتم چقدر زشته... و اي كاش نگفته بودم ... كه تا مدتها یه نفر از اين حرف من به مامانم گوش و كنايه ميزد كه منظورش اين بوده كه چرا دختره!!!!!!!!!!!! در حاليكه من يه دختر هفت سال و چهارماهه دلتنگ مامانم و نگران اون بودم و فقط مامانم برام مهم بود.شکلکهای جالب آروین

حدوداي ظهر بود كه ني ني دخمله رو تحويل مادر دادن و اون بنده خدا با سه تا بچه راهي خونه ما شد. ظهر مدرسه نرفتم و با سارا مشغول ني ني شديم. مادر برامون خورشت سيب زميني هم درست كرد و يادمه آقا نادر شوهر خاله مرضيه هم از راه رسيد. خاله مرضيه هم مثل مامانم باردار بود و روزهاي آخر بارداريشو ميگذروند. بابام بعدازظهر رسيد شيراز و من و سارا به همراهش رفتيم بيمارستان. كنار ماشين ايستاده بوديم كه بابا اشاره كرد براي مامانتون دست تكون بدين. مامانم اومده بود روي بالكن و از دور براي ما دست تكون ميداد ولي من نمي تونستم . حتي نمي تونستم گريه كنم ولي باز سارا خوشحال و شاد دست تكون ميداد و مي خنديد...

توي خونه ني ني رو خوب نگاه كردم. يه موجود بسيار كوچولو با پيشوني پر مو (عينا مثل نوزادي ياسمين زهرا)، واي خدا! اين خيلي كوچولوتر از اينه كه بخوام ازش دلخور باشم. پس دوستش دارم به اندازه همه ستاره هاي آسمون. با سارا كنار گهواره اش نشستيم و تكونش ميداديم و اونم گرسنه بود و گريه ميكرد. مادر، طبق عقايد قديمي ها و البته از سر ناچاري، فقط به ني ني دخمله آب قند ميداد. شب تا صبح ني ني گريه كرد و مادر از نوه اش مراقبت مي كرد.

فردا حدوداي ظهر مامانم رو آوردن خونه. مادر مهربون، با يه شاخه گل محمدي كه از باغچه حياط چيد به دخترش خوش آمد گفت و من و سارا غرق در شادي بوديم. مادر ظهر به همراهم اومد سركوچه تا منو سوار سرويس مدرسه كنه. درضمنش به آقا مرتضي راننده ميني بوس و باباي مدرسه مونم گفت كه دليل غيبت ديروزم چي بوده. موقع رفتن به مدرسه دوباره دلم ميخواست كله سارا رو از ته بكنم. آخه اون پيش مامان و مادر و ني ني بود و من بايد ميرفتم مدرسه.

روز سوم از تولدني ني دخمل ما، خاله مرضيه وضع حمل كرد و يه پسر به دنيا آورد. شايان پسر خاله مرضيه كه به همراه كل خانواده خاله از سه چهار ماهگيش رفتن آلمان و ...

دنياي ما شد ني ني دخمله،‌ بابا ميگفت اسمشو بذاريم هاجر، خاله مرضيه ميگفت: حنا و مامانم ميگفت: ندا. اسمشو گذاشتيم ندا. دخمل مو فرفري قصه ما،همه زندگي ما شد. روزهاي پر مخاطره جنگ و بمباران و ترس و وحشت... مي ترسيدم مبادا اتفاقي براي اين كوچولو بيفته.. تا آژير ميزدن بغلش ميكردم و مي دويدم به سمت سنگر توي حياط... از بس دوستش داشتم مي ترسيدم مبادا خفه اش كنم! كوچولو موچولوي باهوش و با استعدادي بود. پراز مهر و محبت و البته عاقل و آگاه. از هم سن و سالاش بالاتر بود و البته پشتكارش منو كشته بود. تا نمي خواست كاري نمي كرد ولي اگه مي خواست زمين و زمان جلودارش نبود...

شکلکهای جالب آروین

عليرغم مخالف مامان و بابا كه ميگفتن حيف هوش و استعدادته رفت هنرستان و گرافيك خوند. با رتبه 99 دانشكده فني دختران شيراز در رشته گرافيك قبول شد و بعدش با رتبه 192 كارشناسي گرافيك اصفهان رو قبول شد. در حاليكه اگر گول مراقب كنكور رو نخورده بود و سوالات يكي از درسهاي اختياري رو هم ميزد حتما رتبه اش خيلي بهتر هم ميشد.

كارشناسي ارشد هم سال 88 نمره كتبي رو آورد و قبول شد و براي مصاحبه نهايي بايد اول مرداد 88 ميرفت تهران كه البته اون اتفاقات بعد از انتخابات 88 و مهمتر از اون حضور يه فرد توي زندگيش مانع شد. پا گذاشت روي همه آنچه تا اون زمان ميخواست. عشق دنياي ديگه اي رو به روي خواهر كوچولوي من باز كرده بود.. حضور بابا احسان ياسي كوچولو...

آبان 88 زيباترين لحظات زندگيشو تجربه كرد و در ارديبهشت 90 به اوج رسيدددددددددددد.

شکلکهای جالب آروین

پارسال 21 ارديبهشت 1390 ، ندا كوچولوي ما با يه شكم گنده گنده تولدشو جشن گرفت. به اميد روزي كه همه وجودش دركنارش باشه و شمع تولدشو اون فوت كنه. اما امسال 21 ارديبهشت 1391، اولين ساليه كه خواهر كوچولوي من،‌ ندا، تولدشو با حضور كودك عزيزش جشن ميگيره. امسال اولين جشن تولديه كه ندايي واقعا مادره، درست در دو روز مونده به روز مادر. نداي كوچولوي ما، فردا و هفته آينده زيباترين لحظات سال 91 رو تجربه ميكنه. 21 ارديبهشت، اولين جشن تولدشو در كنار عزيزترين هديه خداونديش يعني ياسمين زهراي نازم، 23 ارديبهشت،‌ روز زن و مادر و 27 ارديبهشت جشن تولد يكسالگي مادر بودنش يعني يكسالگي ياسمين زهراي بهشتيم.

  شکلکهای جالب آروین   

ندا كوچولوي عزيز ما،

بركت وجودت، زندگيمون رو سرشار از رحمت الهي كرد چرا كه تو سومين دختر بودي...

براي هميشه شاد باشي و سالم كه يك عمر خوشبختي و شادي رو براي ما به ارمغان آوردي...

تولدت مبــــــــــارك قلب

 

از طرف:  بابا، مامان، هدي و سارا

و

احسان و ياسمين زهرا

و

محمد كوچولو

 

خوشبختم كه تو خوشبختي و اين يعني اوج آرزوهاي من در اين دنيا

شكرت خدا،‌ شكرت خدا

 

- اين مطلب رو ساعت يك بامداد روز پنجشنبه 21 ارديبهشت 1391 نوشتم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (31)

میترا
21 اردیبهشت 91 0:49
...


میترا
21 اردیبهشت 91 0:50
نمی تونستم چیزی بنویسم... چون اشکام جلوی چشمام رو گرفته بود و همه جا تار شده بود... و حالا هیچی ندارم بگم در برار این همه احساس... فقط دلم یه خواهر مثل تو خواست


براي ميتراجونم كه مثل يه خواهر خوب براي ماست. هرچند نديدمت
میترا
21 اردیبهشت 91 0:51
تولدت مبارک ندا جون... توصیفات هدی کاملا درسته... چون تو رو از نزدیک دیدم و انقدر این خصوصیات بارز بوده که ظاهرت همه چیزِ درونت رو نشون میداد...


ممنونم از لطف شما ميتراي عزيزم
مامان یاسمین زهرا
21 اردیبهشت 91 1:22
هدی جونم ممنون از این همه احساسات قشنگت.ممنون که همیشه مثل کوه پشت خواهرات بودی.ممنون که همیشه قلب مهربونت دلواپس ماست.ممنون از اینکه اینقدر خوبی.
من خوشبختم چون شماهارو دارم.من خوشبختم چون پشتم قرص و محکمه و زندگیم با بودن شما هیچ کمبودی نداره.
امیدوارم تک تک لحظه های زندگیت غرق شادی و خوشبختی و سلامتی باشه

حالا چرا آخرش اينجوري شدي -
مامان ریحان عسلی
21 اردیبهشت 91 2:34
سلام
تبریک میگم
حالا چند ساله شدی ندا جون ؟
خصوصی هم بگید قابل قبوله


حالو نيگا!!!!!!! خودتون ميتوني يه جورايي حساب كني ها. درضمن ممنونم
فرناز/مامان ريحانه
21 اردیبهشت 91 3:02
مامان ندا تولدت مبارك.
خاله هداى نازنين و بااحساس خدا از خواهرى كمت نكنه، عالى بود.

مرسي فرناز جون. لطف داري
میرزا کوچک خان
21 اردیبهشت 91 8:38
تولدت مبارکه مامانی! این عکسه خاله هدی است که بغلت کرده؟ عاشق عکسای قدیمی ام! کلی خاطره توشون هست!


آره اين خاله هدي است با ندايي
یاسمین
21 اردیبهشت 91 8:47
سلام مامان ندا جون وای مبارکه النشالاه صدسال باشادی وسلامتی کنار خانواده عزیزت باشی خاله هدی دست شما هم درد نکنه خیلی قشنگ توصیف کردی

قابل شما رو نداشت
مامی امیرحسین
21 اردیبهشت 91 8:56
خیلی پست قشنگی بود.تولدت مبارک نداجون.خوشبحالت برای همچین خواهری...
راستی یه چیزی بکم.من فکر میکردم هدی کوچیکترین خواهره!

ممنونم مامان اميرحسين جون. نه، من اوليم، ندا آخريه
بابای مهرسا
21 اردیبهشت 91 9:14
تولدتون مبارک
همیشه شاد باشید


ممنونم عموي مهربون
خاله جون
21 اردیبهشت 91 9:53
سلام...
سلام بر دریای مهر و احساسات هدی عزیز و دوست داشتنی
خیلی پست قشنگی بود خیلییییییی تولدت مبارک ندا خانم گل ته تغاری خونواده
من میدونم ته تغاری بودن چه مزه ای داره ته تغاری خونه ما 13 سالشه و نور چشمیه
امیدوارم همیشه زیر سایه اول خدای بزرگ بعد پدر و مادر مهربونت و خواهرای عزیزت و همسر و دختر کوچولوی ماهت و احیانا باقی بچه ها(نزنی منو فقط ) زندگی شاد و بدون غمی رو سپری کنی:
دوستون دارم...
عکس هم خیلی قشنگ و خاطره انگیز بود فقط کاش یه عکس سه نفره میذاشتید اینجا جای سارا جون دختر شیطون و مهربون قصه ما خالیه

راستی یادتونم باشه عکسای مشهدو نذاشتید هاااا


مرسي از محبتت خاله جون. عكس سارا رو نذاشتم گفتم شايد راضي نباشه. نصفه شب هم كه نمي شد ازش اجازه بگيرم. عكساي مشهدم نمي دونم چرا ندانميذاره. خيلي خوشگل بودن بخصوص عكساي ياسي با چادر و عكساي كيميا
مامان گلی
21 اردیبهشت 91 10:18
سلام ندا جون تولدت مبارک اینم برای خاله هدی که همیشه اشک منو درمیاره . من الان چند روزه دلم گرفته هوا شهر دیار کردم.ولی امکان رفتن ندارم .تو هم که با نوشته ها منو بیشتر بیاد کودکیم انداختی آخه منم آخرین فرزندم وخواهرای بزرگم منو بزرگ کردن و یک اتفاق بد کودکیم که همیشه منورنج میده اینه که در سن4ماهگی پدرم از داستم واز داشتن محبت پدری محروم بودم وحتی محبت مادری هم کم شد چون منو بد قدم میدونست وباعث مرگ پدر . نمی خواستم بنویسم تا موجب ناراحتی شما بشم ولی اینو بگم که هر وقت شما از محبت پدر بزگوارتون می نویسید من میرم توی رویا وخودم را در کنار شما تصور میکنم. امیدوارم همیشه شادی از وجودتون کم نشه وهمیشه تا اخرین لحظات زندگی 100 ها سال در کنار هم شادو باهم باشید در کنار پدر خوب بودن یک نعمت اینم بنویسم این عکس کودی خواهر بزرگ درست شبیه کودکیم خودم


آخي... مامان گلي جون چقدر ناراحت شدم به خاطر دلتنگي ها و زجرهايي كه كشيدين. انشااله روح پدر بزرگوارتون شاد باشه. درعوض الان در كنار يه خانواده پراز مهرو محبتين كه حاصلش كيمياجونه. هميشه شاد باشين وسالم. يه دنيا بوس براي شما
سپیده
21 اردیبهشت 91 11:21
واااااااااااااااااااااای اینقدر نوشته ها پر از احساس بود نتونستم بدون نظر صفحه رو ببندم....
تبریک میگم


ممنونم سپيده جون
مامي نسيم ( مامان ملودي )
21 اردیبهشت 91 11:37
ندا جون تولدت مبارك عزيزم. پارسال هم روز مادر فكر كنم خرداد بود . ياسي كه اون موقع بوده. خاله هدي آلزايمر گرفتي دخترم . البته ببخشيد


نوشتم اولين ساليه كه توي تولدش ياسي هست. درمورد روز مادر ننوشتم كه... آلزايمر نگرفتم شما درست نخوندي. البته ببخشيدا
مامان آرمان
21 اردیبهشت 91 12:23

مادر است چشم و چـــــراغ زندگی مادر است سرچشــــــمه آزادگی

مادر است تصویر عشق و عاشقان مادر است نقـــــــــش بلند جاودان

روز مادر بر شما مبارک

روز شما هم مبارك
مامان سارا
21 اردیبهشت 91 13:37
عزیز من گل من تولدت مبارک.به چه خاطرات شیرینی رو هدی یادآوری کرد.بدون که تو همیشه کپل خودم هستی.دلم برا اونوقتا تنگ شد.دوست دارم کپل جان. یاسمین رو که عاشقم.خاله هدی تو رو هم خیلی دوست دارم. ولی خودمونیم شانس اوردم با تولد ندا سرم رو بدنم مونده چون همش میخواستی کله ام رو بکنی چیکار کنم شاد بودم.


انسان هم اينقدر خوشحال!!!!!!
محدثه
21 اردیبهشت 91 13:39
مادر ای والاترین رویا ی عشق مادر ای دلوا پس فردای عشق مادر ای غمخوار بی همتا ی من اولین و آخرین معنای عشق
مامان روشا
21 اردیبهشت 91 16:16
سلام.تولد دختر گلتون رو تبریک می گم.امیدوارم همیشه سالم و شاد باشید.من با اجازه لینکتون کردم.خوشحال میشم شما هم به ما سر بزنید.
نسرین مامان بردیا
21 اردیبهشت 91 17:06
تولدت مبارم ندا جون...خاله هدی هم مثل همیشه با احساسات ما بازی کرددددددددددد... پیشاپیش روز مادر هم مبارک.... برما تازه مادران
مامان دینا جون
21 اردیبهشت 91 18:20
مامان ندا بهت تبریک میگم نه به خاطر روز تولدت بلکه به خاطر خواهر مهربونی که داری.قدرشو بدون و هر روز 100 بار خدارو شکر کن که همچین خواهری داری.من که در لحظه لحظه زندگیم جای خالی یه خواهر مهربون رو احساس میکنم.
مامان دینا جون
21 اردیبهشت 91 18:24
هر روز برایت رویایی باشد در دست نه دوردست عشقی باشد در دل نه در سر و دلیلی باشد برای زندگی نه روز مره گی تولدت مبارک
parnian
22 اردیبهشت 91 1:48
Tavalodet mobarak Ned a join, enshalah salhaye sal far kenar hamsar VA yasamin gold VA khanevadeye nazaninet salhaye sal zendeh VA salamat bash I Far Zen khahar khayli ma I dark ghadresh ro bedoon
مامان خورشید
22 اردیبهشت 91 13:13
مادر وقتي در درونت بودم به شكمت لگد ميزدم و ميگفتي اي جانم
مادر وقتي به بيرون امدم سينه ات را گاز گرفتم باز هم گفتي اي جانم
مادر مرا ببخش بهشت هم براي محبت كردن هاي تو خيلي كم هست
...
تقديم به همه مادر هاي دنيا


روز مادر بر شما مبارك باشه
مامان قند عسل
23 اردیبهشت 91 0:56
خیلی با احساس و قشن می نویسی .شما که قابل نمی دونی به ما سر بزنی ولی عاشق یاسی جون و شما هستم .


ممنونم خاله جون. شما لطف دارين.چشم ميام پيشتون تا شرمنده نباشم
مامي نسيم ( مامان ملودي )
23 اردیبهشت 91 9:10
بارانی از عشق و نَمی هم ستاره ارزانی تویی که در تبار معصومانه‌ی نگاهت، چشمان

خسته‌ ستاره می‌چیند. خوش‌آهنگ‌ترین نغمه‌های هستی نثار قلب خسته و

صبورت. روزِ به اوج نشستنت مبارک . . .

روز شما هم مبارك
مامان محیا
23 اردیبهشت 91 14:47
دارم جمع میکنم که برم اما با چشمای پر از اشکم کجا برم. هدی خدا بگم چیکارت کنه.. چرا اینجوری تو پستات مینویسی. اونم نیم ساعت که من فقط گریه میکردم..تولدت مبارک ندا جون..


گريه نكن. تولدش پريروز بود. بايد تا الان اثرش رفته باشه
نگین مامان رادین
23 اردیبهشت 91 16:24
-----------------()---()-()-()-()
-----------------||---||-||-||-||
--------------{*~*~*~*~*~*~*}
---------@@@@@@@@@@@@@@@
--------{~*~*~*~*~*~*~*~*~*~}
---@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
---{~*~*~*~*~HAPPY~*~*~*~*~*~}
---{~*~*~*~~ BIRTHDAY! ~~*~~*~*}
---{~*~*~*~*~*~ *~*~*~*~*~*~*}
---@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@


.....$$$....$$$...............................................
...................................$$....................
..................................$$...........................................$$$....$$$.
....$$$..........$$$$.......$$.............$$$$.......$$$
...$$$.........$$...$$......$$............$$...........$$$................................$$$
...$$$$$$$$$$$$$.......$$............$$$..........$$$................................$$$
......................$$$$.....$$$$$$$$$$$$$$.....$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$


...............................$$.....$$$$$$$$$$$$
...............................$$.....................$$$
...............................$$.....................$$$
................................$$...................$$$
.....$$$$........$$$.......$$.......$$........$$$....................$$$
...$$...$$......$$$.........$$.....$$.........$$$....................$$$
...$$$$$$$$$$$$$$$$$$$.....$$...........$$$$$$$$$$$$$$$$
..........................................$$........$
.........................$$$.............$$$$$$


مرسیییییییییی
نایسل
23 اردیبهشت 91 17:22
مبارک باشه عزیزم
نایسل
23 اردیبهشت 91 17:26
خیلی خیلییییییییی متن زیبایی بود چقدر خوبه خواهر بزرگتر چون همه چیز زندگی تویادشه
مامان زهرا
24 اردیبهشت 91 2:08
الهییییییییییییییییی
وای خدا جون چه خواهر خوبی
.....و باز هم افسوس از اینکه چرا خواهری ندارم
ندا جون تولدت مبارک
از صمیم قلب براتون آرزوی شادی و سلامتی دارم


مرسي خاله جون
مامان محیا
24 اردیبهشت 91 14:15
چه فرقی میکنه پریروز باشه یا امروز؟ خوب من آخر هفته ها نت نمیرم. حالا تبریک بگم اشکالی داره؟؟


نه تعجبم چرا اثر متنه نرفته