ياسمين زهراياسمين زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره
نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

❤❤ياس من زهرا❤❤

بعد از واكسن

1390/4/29 11:48
نویسنده : خاله هدي
869 بازدید
اشتراک گذاری

ديلوز اوخم كردن. رفتيم با ماماني و بابايي يه چرخي بزنيم كه نگو اينا براي من نقشه كشيدن. ساعت دوازده و نيم ظهر تو اوج گرما رفتيم درمانگاه سپهر، ماماني همراهمون طبقه بالا نيومد. من و بابايي رفتيم بالا. خوشحال بودم و مي خنديدم. بابايي هم ذوقم مي كرد. خيلي داشت بهم خوش مي گذشت كه ديدم يه خانمي با يه ابزاري اومد بالا سرم. دوباره براي بابايي خنديدم و اونم خنديد. اما يهو.... اون خانمه اوخم كرد. نه يه بار بلكه دوبار دو تا رونه خوشگل تپلمو اوخ كرد.وحشت كردم از بابايي انتظار نداشتم كه منو تو دام اون خانمه رها كنه. دلم گرفته بود. ولم كه نكردن. يه قطره بد مزه تلخ هم ريختم تو حلقم. هرچي صداي ماماني زدم نيومد منو نجات بده. از بس بدم اومده بود قطره رو تف كردم بيرون. دوباره بهم قطره دادن. خيلي بهم سخت گذشت. بابايي منو برداشت و برد پيش ماماني. چسبيدم بهش و زار زار  گريه كردم كه كجا بودي و چرا منو تنها گذاشتي. مگه من چيكار كرده بودم و ... . ماماني گريه مي كرد و بابايي سعي مي كرد به روي خودش نياره.

رفتيم خونه مامان جون.از بس گريه كرده بودم حال نداشتم. رنگم پريده بود و دلم گرفته بود. يه ذره خوابيدم. خاله سارا و عمو عليرضا، خاله مرضيه و عمو نادر، زهره دختر خاله مامان جونم اونجا بودن. ساعت سه هم خاله هدي اومد. همه دورم بودن كه يهو دردم شروع شد و بيقرار شدم. نمي تونستم پاهامو تكون بدم و وقتي ناگهاني تكونش مي دادم جيغم ميرفت به آسمون. نفسم درست بالا نميومد و هركسي كاري ميكرد تا دردم آروم بشه.

آخر شب رفتيم خونه و تا صبح اشك ريختم و گريه كردم. يه ريزه تب هم داشتم. الان يه ذره بهترم. دعا كنين كه خوب بشم و ماماني و بابايي بتونن هم يه نفس راحتي بكشن و هم يه دو ساعتي بخوابن. ببخشيد ماماني و بابايي!

ياسي زر زر اوخ شده!

سه شنبه 1390/04/29 دو ماه و يك روزگي

خاله ها و عموها، شما تا حالا ياسي رو اين شكلي ديده بودين؟

ني ني خوشگله، غصه نخور، زودي خوب ميشي.بوووووس

ياسي دست و  پا بسته!

براي اينكه پاهاشو تكون نده و جاي واكسنش درد نگيره،‌قنداق پيچ شده.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله سارا
29 تیر 90 12:32
بریم خاله قربونت برم خانم رو میکشم درمانگاه سپهر رو رو سرشون خراب میکنم که بچه مو اوخ کردن


خاله خوب مي شم. دلت شور نزنه
بردیا
29 تیر 90 22:09
خوشحالم خاله که همشهری هستید یاسمن چه نازه راستی خاله تو فیس بوک البوم دارم ادرسش تو وبلاگه