ياسمين زهراياسمين زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره
نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

❤❤ياس من زهرا❤❤

مرغ یاسمین فقط یه پا داره!

1392/1/29 17:48
نویسنده : خاله هدي
792 بازدید
اشتراک گذاری

اینروزها شدی یه دختر بهانه گیر و لجباز و غرغرو و مدام در حال گریه و اعتراض

دختر خوشگلم تو که خانوم بودی چی شده؟بازم دندون داری درمیاری من که تو اون دهان ریزت نمیتونم دندونات رو ببینم،شایدم داری یه مرحله دیگه از رشدت رو پشت سر میذاری و یا خدای نکرده لوس شدی؟؟؟

موقع خواب:گریههههههههههههههههه نه پوشکم رو عوض نکن میگه:نههههههههههههههه پیپی نتردم عصبانیبا بدبختی عوض میکنم.

دوباره گریهههههههههههههه نه روی پات میخوام بخوابم ،٣٠ ثانیه بعد گریههه نه پای بابا،١٠ ثانیه بعد گریهههههههه شیر ،٥ ثانیه بعد گریهههههههههه کرکه بده(خرسه بده)،١٠ ثانیه بعد گریهههههههه دست بچورید(دستم رو بشورید)،٢٠ ثانیه بعد گریههههههههه باکی بابا دست ندنید(بالشت بابا دست نزنید)،٣٠ ثانیه بعد گریههههههههه بییم تقت دندیین دهلا بقابیم(بریم روی تخت یاسمین زهرا بخوابیم)،توی تخت یاسمین :گریهههههههه دست اینجو(با دست اینجا رو بگیر و تکونم بده)١٠ ثانیه بعد:گریههههههه نه دست نه پا و..............گاهی تا ٩٠ دقیقه

موقع بیرون رفتن :گریههههههههههههههه نهههههههههههههههه باباجون نمیام مماگه نمیام(مغازه) تالا نمیام دهلا نمیام مامانجون نمیام تاب تاب نمیام دوترخه(دوچرخه)نمیام.....

نهههههههه گریههههههههه لباس نمیخواد بپوشه .بعد به زور میبریمش حالا اونجا میریم میخوایم بیایم خونه.گریههههه نهههههههههههه نمیام نییم (نمیام نریم)تادر نپوچید(چادر نپوشید).......

رسیدیم خونه توی آسانسور مگه میاد بیرون با جیغ و گریه میاد بیرون توی راهرو با جیغ و گریه میاد خونه و...............................

مامانم چی شده ؟دوباره دختر خوبی شو خوب؟خیلی سخته وقتی تو بداخلاق شدی من همون مامان قبلی باشم خیلی سخته!

-این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته شده!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

مامان قندعسل
30 فروردین 92 1:42
عزیزم حتما به خاطر دندونشه.آرتین هم چند روز اینجوری بود.دندونای آسیاب خیلی اذیتشون میکنه تا دربیاد.


.نمیدونم والا
مامان ریحان عسلی
30 فروردین 92 2:04
سلام
اقتضای سنشه بزرگ بشه درست میشه شما هم یادت میره
از شیر گرفتیش؟


سلام به روی ماهت.خدا کنه.نه بابا این خانوم تازه فکر کرده نوزاده .عین نوزادها شیر میخوره
نسرین مامان بردیا
30 فروردین 92 2:46
چی بکم واللا.... هی برا همدیگه نسخه میپچیم... به همدیگه دلداری میدیم... باشد که رستگار شویم....


انشاا...
مامان ریحان عسلی
30 فروردین 92 12:31
آره جونم اینجوری میشه ریحانم مثه یاسمین بود انگاری خودشون می دونن که کم مونده دیگه شیر بخورن
امیر
30 فروردین 92 19:19
وای عنوان این پست خیلی جالبه...بنظر من این یه دورست تو بچه ها دوقلوهای ما هم اینطوری بودن یک مدت ولی خوب شدن دیگه بهانه نگرفتن یکمی طول کشید راجب همه چیز بهنونه داشتن..انشالله که یاسمین هم مامان باباشو زیاد اذیت نکنه بهنونه نگیرهههههههه....عمو دوژژژژژژژژژژژژژژژژتتتت دارههههههههه
میترا
31 فروردین 92 12:58
سلاااااااااااام عشق خاله. قربونت بشم. اگه بدونی چقدرررررررر دلم برات تنگ شده بود. فدای تو بشم. عزیزم آخه تو و کیمیا چقدر شبیه هم هستین. کیمیا هم دقیقااااااااا همین کارها رو می کنه. مردم از خنده وقتی خوندم. امیدوارم که هر دوتاتون دوباره دخترهای خوبی بشین


چه عجب راه گم کردین.انشاا...
عمو دون
1 اردیبهشت 92 21:32
توجونی عمو دون دون.....


اومدم
مانی محیا
2 اردیبهشت 92 13:52
آخی... تازه شدی مثل ما. برایتان صبری جزیل از خدای منان میخوام خواهر



هی وای من!

maman e maneli
3 اردیبهشت 92 9:33
salam maman mehraboon che dokhmali kheili khastaniye mashaalah bebosesh


لطف داری گلم