1 روز مونده
تنها روز مونده به تولد دوسالگیت.
عزیز دلم نمیدونم چرا نزدیک تولدت که شد مثل پارسال تب کردی دیشب شده بودی رنگ لبو و داغ داغ اما الان خیلی کم تنت گرمه خدا کنه خوب باشی میخوام فردا بهت حسابی خوش بگذره.
فدات بشم که بهت میگم مواظب خودت باش برگشتی میگی:مماظی مامان باچ!
صبح بهت میگم املت میخوری میگی:الان نه! بهت میگم خب تو که چیزی نخوردی میگی:نمنون من آب کوردم(بین ک و ق).
عمه انسیه من زحمت کشیدن یه لباس خیلی خوشگل دادن باباجون هادی برای تولدت ،دیشب تا بابا اومد لباس رو دادن بهت. کردیم تنت سه ساعت نشسته بودی جلوی آینه و هی ناز میکردی و بعدش میچرخیدی و میرقصیدی و کلی ذوق خودت میکردی بعدم میرفتی توی اتاق میگفتی :بابا آدی قدنگه؟(مامانم اینا میگن شده عین خودت تو هم همینجوری بودی)
دیشب محمد خیلی بد گریه میکرد تو هم با نگرانی هی میپرسیدی؟ممد چی تده؟بعدم به محمد میگفتی :ممد گییه نکن !
همین الانم خوردی زمین لبت خورد به گوشه مبل خون اومد و باد کرد برگشتی با گریه به مبل میگی:من بادی میکونم بد بد بد!!!
دنبال اسباب بازیت میگردی هی میگی: پیدا نیست پیدا نیست منظورت اینه که گم شده!
یه خاطره جالب یادم اومد:پریشب توی پارکینگ گیر دادی میگی:مامان میو میو دیدی؟میو میو دیدی؟منم داشتم با بابا حرف میزدم گفتم آره دیدم بعد تو گفتی:بایییی من ندیدم!
اینم عکسهای یاسمین که روز تولد من یعنی بیست و یکم ازش گرفتم، فدای ناز و اداش
حیاط خونه باباجون
رستوران شاندیز بام شیراز
-این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته شده!