ياسمين زهراياسمين زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره
نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

❤❤ياس من زهرا❤❤

متشکریم

  بازدیدکننده امروز باز هم مدیون لطف و محبت همه دوستان یاسمین زهرا خانم شدیم. تعداد بازدید کنندگان وبلاگ یاسی خانم در اولین ساعات بامداد امروز ٠٢/٠٨/١٣٩٠ به ٢٠٠٠٠ نفر رسید. از قول یاسمین زهرا خانم کوچول و همه دست اندرکاران وبلاگش از همه دوستان عزیز تشکر می کنیم. دوستتون داریم یه عالمه!   ...
2 آبان 1390

تلاش یاسی برای حرف زدن

اینروزا صدای خوشگل یاسمین خانوم شده سرگرمیه همه خونواده . نمیتونید تصور کنید چقدر قند تو دلم آب میشه وقتی چشم در چشم برام حرف میزنه. بعضی وقتها اونقدر با احساس حرف میزنه که اشک توی چشم آدم جمع میشه. لغات بی مفهوم اما با احساس و دلنشینی  که یاسمین این روزها بیان میکنه  شامل: دد  دادا دووووووووو بووووووووو بابابا   ماماما       مممممممممم  یییییییییی یهیه  بوووووووووف   بویه    گا     اقا اقا   هووووووووو    ههههههه    ووووووووو   عكساي خانم خانما در پنج ماه و دو روزگي ج...
30 مهر 1390

5 ماهگي

                                           خوشگل و ناناز    ماهـگيت مــبــارك       بقیه عکسها در ادامه مطلب...   ...
27 مهر 1390

از دست مامانم

سلام من یاسمین زهرا هستم .امروز اومدم از دست مامانم به شما ها شکایت کنم،آخه این مامانی کشت منو از بس ازم عکس گرفت. وقتی دارم بازی میکنم داره عکس میگیره... وقتی دارم فکر میکنم .... یا وقتی از بازی خسته میشم و خوابم میگیره بازم مامان ... حتی وقتی میخوابم بازم مامان دوربین دستشه و داره ازم عکس میگیره! آخه مامان پشت به دوربین خوابیدم بازم عکس.... خواهش میکنم مامانی اجازه بدین منم لحظات خصوصیه خودم رو داشته باشم آخه هرکاری میکنم سریع عکس میگیری میندازین توی اینترنت . این همه حرف زدم اما بازم داره عکس میگیره!!!!!!!!!!!!!!!!!!  اونقدر عکس میگیره مامانم که یادش رفت با اسم خودش برام پست بذاره ...
26 مهر 1390

دارم پنج ماهه ميشم

د و روز ديگه يعني چهارشنبه 1390/07/27 من پنج ماهه ميشم. خداروشكر ديگه دو سه ماهي هست كه اون ني ني غر غرو نيستم. خداروشكر نه ديگه دلم درد ميگيره و نه بدخوابم. (زحمات ماماني رو يادم نميره) خيلي خوش خنده و خوش اخلاق شدم. تاحدي كه هرچي هم منو بخورن عين خيالم نيست و خيلي خوشگل مي خندم. مثل ديشب. وقتي با ماماني و بابايي از گشت و گذار توي آتليه هاي شهر براي انتخاب يه آتليه درجه يك برگشتيم خونه باباجون ماماني، خاله سارا و خاله هدي افتادن روم. منم تو بغل باباجوني لم داده بودم و انگار نه انگار. خاله سارا از بس منو خورد و بوسيدم كه ديگه تحمل خاله هدي تموم شد ولي من به قول شيرازيا نه ها مي گفتم نه، نه! فقط هر از گاهي يه لبخند مليح و دلربا مي زدم. ...
25 مهر 1390

دخترم مایه افتخارم

ر سول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :  اِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى عَلَى الاِْناثِ اَرَقُّ مِنْهُ عَلَى الذُّكُورِ، وَ ما مِنْ رَجُل يُدْخِلُ فَرْحَةً عَلى اِمْرَأَة بَيْنَهُ وَ بَيْنَها حُرْمَةٌ اِلاّ فَرَّحَهُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ.   خداوند به دختر مهربانتر از پسر است، كسى كه باعث خوشحالى دخترش شود، خداوند روز قيامت او را خوشحال مى كند. هنوز توی قرن 21 آدمهایی پیدا میشن که ارزش دختر رو کمتر از پسر میدونن و به پسر داشتنشون مینازن. در حالیکه 1400 سال پیش برای این کوته فکری سوره نازل شده:   سورة الكوثر بسم الله الرحمن الرحيم إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ (1) فَصَلِّ لِرَبِّكَ...
20 مهر 1390

يه دختر خوب

روزهای آخر چهارماهگی دارم خوشمزه و خوشمزه تر میشم. بخصوص برای اطرافیان درجه یکم یعنی مامان و بابام و خانواده هاشون. تقریباً مامان جونا،‌ باباجونا و خاله هام و عمه هامو خوب میشناسم. یعنی برام آشنا هستن و نسبت به اونها احساس غریبی نمی کنم و هی براشون میخندم و تو بغلشون دست به دست میشم. با یه نگاههای معنی داری زل می زنم تو چشماشون انگار یه دنیا حرف فیلسوفانه دارم که فعلا ترجیح میدم نزنم. عین یه دخمل خانم خوب میشینم تو بغلشون و با ناز می خندم. مثل مامانیم دوست دارم هی بهم بگن خوشگل خانم چه مماغ خوشگلی داری، چه لپای قشنگی داری، چقدر خوشگلی و من هی ذوق می کنم. کلاً برنامه زندگی همه رو مختل کردم. دوشب پیش که داشتیم می رفتیم خونه مادرجون برای...
19 مهر 1390