ياسمين زهراياسمين زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره
نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

❤❤ياس من زهرا❤❤

زيباترين لبخند خدا

  خداوند لبخند زد و از لبخند او دختر آفريده شد... زيباترين لبخند خداوند،‌ ياس من زهرا، روزت مبارك! خداوندا! شكر و سپاس ما را بپذير. چرا كه شيريني لبخند زيبايت،‌ خستگي ها را از تنمان راند و عشق و اميد را مهمان دلهايمان كرد. همواره سپاسگزاريم. ...
7 مهر 1390

یاسی قهرمان

           هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااا این عکس یاسی توی مسابقه عكس كوچولوهاي بهار 90در نی نی سایت اول شد. موضوع مسابقه   ((نـــــي نــــــي و خنــــده))بود. ...
6 مهر 1390

ياسي رو گربه برد؟!!!

  ديروز حدود ساعت سه و ده دقيقه بعداز ظهر،‌ خاله هدي كه از سركار برمي گشت،‌لنگان لنگان از پله هاي خونه مامان جونم اومد بالا. درب ورودي باز بود. تا كفشهاي مامانيم رو ديد،‌ ذوق زده شد و منتظر بود كه منو مامانمو ببينه اما به جاي ما، دوتا چشم ديگه داشت به اون نگاه مي كرد.اونم كسي نبود جز يه خانم يا آقا گربه بي تربيت!  يه لحظه دلهره عجيبي اومد سراغ خاله جونم و بدون مقدمه داد زد: مامان، ياسمين كجاست؟ آخه اون گربه ننر دقيقاً جايي ايستاده  بود و به خاله نگاه مي كرد كه معمولاً جاي من اونجاست. گربه لوسه تا صداي خاله رو شنيد اومد و بدون هيچ ترسي از كنار خاله رد شد و از پله ها رفت پايين. خاله هراسان دويد سمت اتاق سابق ...
6 مهر 1390

پاهای خوشمزه

امروز صبح متوجه شدم پاهای کوچولوت دیگه داره یواش یواش به دهنت میرسه بخاطر همین ناخنگیر آوردم و به بدبختی ناخن های پاتو گرفتم. امشب موقع تعویضت دیدم که ببببببببببببببببببببللللللللللللللللهههههههه!!!!!!!!!!!!!!!! پاهالی کوچولوتو کردی توی دهنت و خیلی خوشمزه میخوریشون. ...
6 مهر 1390

گل یاسم

نمیدونین چقدر خوشمزس این دختر من اونقدر جیغ وداد میکنم که باباییش میگه همسایه ها نمیدونن که وقتی ذوق دخترت رو میکنی جیغ میزنی، میگن این دو تا همیشه دعواشونه ! تازگیها باباش جوجونجوجونش میکنه یعنی باکف دست یاسیو میگیره ،یاسی که خیلی کیف میکنه اما من میترسم و فقط چند ثانیه به باباییش اجازه میدم اینکارو بکنه و البته به هیچ کسه دیگه جز باباش این اجازه رو نمیدم. با دهنش یه صداهایی در میاره شبیهه صداهای بی تربیتی و ما کلی میخندیم و اونقدر اینکارو میکنه تا تمام  صورتش پر از آب دهنش بشه! تازه شکمشو که پوف پوف میکنم با صدا برام میخنده . بقیه عکسها در ادامه مطلب   ...
3 مهر 1390

داریم می ریم جهرم

  امروز عصر با خانواده مامانیم یعنی باباجون، مامان جون و خاله هدی داریم میریم جهرم دیدن آقا دایی باباجونم و همچنین عمه جون مامانیم. انشااله فردا عصر هم بر میگردیم. خاله سارا و عمو علیرضا هم به خاطر لوبیای سحرآمیزشون که تو دل مامانیشه نمی تونن بیان. جاشون سبزه. غرض اطلاع رسانی بود. همین! ...
31 شهريور 1390

حاج خانوم یاسی

امروز صبح بابایی رفت بانک تا برا سفر حج ثبت نام کنه. باباجون و مادر جون(بابایی)زحمت کشیدن و میخوان من و بابایی رو مهمون کنن از اون طرف هم مامان جون و باباجون و خاله هدی و خاله سارا و عمو علیرضا هم قراره بیان . ما نمیدونیم باید شما رو هم ثبت نام کنیم یا لازم نیست به هرحال بابایی یکشنبه میره حج و زیارت و میپرسه که اگر برا شما هم باید نام نویسی کنیم بریم و ثبت نامت کنیم گلم. این سفر که تا ٥ ساله دیگه انشاا... قسمتمون میشه چهارمین سفر من و سومین سفر بابایی و اولین سفر شما دختر گلمه. خدایا ممنونت که باز مارو لایق زیارتت دونستی ،در پناه خودت همیشه مواظب گل یاسم باش و نور ایمان به قلب کوچولوش بتابون. آمین. ...
31 شهريور 1390