و اما درباره سفر
روز مانده به یکسالگی یاسمین زهرا
-این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته میشه!
-سفر ما به تهران و شمال کشور در عرض چند دقیقه و به دعوت آقا به مشهد تغییر کرد.
- یاسمین خوش سفر ایندفعه در روزهای پایانی یکسالگی به پنجمین سفرش رفت.
-پنجمین سفر یاسمین مصادف شد با شیطنتهای بی حد و حساب ایشون که اصلا سابقه ای نداشته!
-سوغاتیی که یاسمین از مشهد برامون آورده جیغهای سر سام آوره!!!!!
-در طی حادثه ای شگرف ایشون از بچه ها توی حرم یاد گرفتند که دیگه سینه خیز بسه و باید چهاردست و پا برن!
-و پیشرفت جدید یاسمین و هدیه اون به بابا احسان اینهههههههههه:از روز آخر توی مشهد بابا هم شده مامان یعنی یاسمین بیشتر اوقات باباش رو هم مامان صدا میزنه!هههههه
-چه در رفت و چه برگشت توی هواپیما بسیاار اذیت کرد حالا بازم به رفتنمون برگشتن که پدر مسافرارو دراورد با اون جیغهای فوق بنفشش.
-توی هواپیما تمام پارچه های یکبارمصرف روی صندلی هواپیمارو از جاکند (2صندلیه جلو و دو صندلیه عقب).
-توی هواپیما هرچیزی که جلوی صندلیمون بود اعم از کیسه تهوع و...........به زمین پرتاب کرد.
-١٠٢٧٨٩٢٤٨٢ دفعه عینک بابا احسان رو باشوق و شورو آهنگ پیروزی از روی چشم بابا برداشت و حسابی چرب و کثیفش کرد.
-توی هواپیما با دهانش انواع صداهای بیتربیتی رو برای مسافرای صندلیهای بغل در آورد.
-هزار بار روسریه مامان رو کشیدو کله زد.
-برای همه بوس میفرستاد و بای بای میکرد.
-توی کالسکه لم میداد و پاهاش رومیگذاشت بالای دسته کالسکه و خیلی با حال میشد.
- شبها تا صبح نق میزدو گریه میکرد و درست نمیخوابید.
-اونقدر توی رستوران اذیت میکرد و نمیذاشت من غذا بخورم(نون پرت میکرد زمین نوشابه میریختو...)که کارکنای هتل دور از چشم رئیس هتل که ظاهرا خیلی حساس بود غذا میفرستادن اتاقمون .
-توی حرم همش در حال نماز خوندن بود و همیشه 3-4 تا مهر باید برا یاسمین زهرا میاوردیم تا نماز بخونه و البته کتاب دعا هم میخواست و ادای ما رو در میاورد و هی لب میزد یعنی داره میخونه اما چون وسط راه یادش میرفت کتاب بخونه یهو کتاب رو له و لورده میکرد براش یه کتاب قصه خریدیم(کدوی قلقله زن)و اونو میدادیم دستش.
-همه روحانیها رو به اسم آقا میشناسه.
- با یه قرار نینی وبلاگی با خانواده مهربون کیمیا جون، دوستای مهربونی پیدا کردیم که هنوز نیومده دلمون براشون تنگ شده حسابی.
-این یکی از سفر بهترین سفرهای مشهدی بود که رفتیم و بهمون خیلی خوش گذشت.
خداروشکر