ياسمين زهراياسمين زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره
نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره

❤❤ياس من زهرا❤❤

9 روز مونده

1392/2/18 9:35
نویسنده : خاله هدي
1,164 بازدید
اشتراک گذاری

60.gifفقط ٩ روز مونده تا تولد دوسالگیت60.gif

دختر خوشگلم من که باورم نمیشه فقط 9 روز مونده یعنی کمتر از انگشتای دستم، با اینکه هر روز شاهد بالندگی و بزرگ شدنت هستم بازم برام خیلی زود گذشته معلومه که خدارو شکر خیلی خوب گذشتهبغل.

امروز اومدی میگی:مامان بتنی میقام.دارم برات میریزم توی ظرف میگی نه بتنی توبی میقام؟؟!!منم گفتم توپی نداریم دستت رو هی بالا و پایین میبردی و میگفتی توبی توبی تازه فهمیدم منظورت چیه:بتنی توبی یعنی:بستنی چوبی

هزار تا توپ داری بازم میگی مامان توپ بقر من توپ میقام،بهش میگم اینهمه توپ برا چی میخوای؟میگه:بازی میکونم

عروسکت رو هی میندازی بالا و هی میندازی پایین میچرخونیش و کله بدبختش رو هی میزنی به در و دیوار و بعدش میگی :آقی درد گییفت؟آقی اتادی؟(افتادی)بعدش بهت گفتم ببین دماغش خون اومده میگی:نهههه مماغ قون نیمده من ماجیک کتیدم!(دماغش خون نیومده من ماژیک کشیدم)با این حال رفتی و الکی یه چیزی میکنه تو دهنش و میگی:قوص بقور آب بقور نانی نانی(قرص بخور آب بخور نازی).

کشیدن دایره و نقطه رو یاد گرفته تمام سر تا پای من رو دایله و نققه کشیده!

اینو خاله هدی یادم آورد بنویسم :توپت رو داده به خاله هدی میگی: باد بکن خاله توپت رو گرفت و هی فوت کرد و تو دیدی اثری از بزرگ شدن نیست به خاله هدی گفتی:بلد کردی؟ما کلی خندیدیم گفتیم بلد کردی نه بلد هستی و یا بلدی؟!!!بعدش خاله تمام تلاشش رو کرد توپه باد شد یاسمین با ذوق هی میگفت:بلده بلده!

بازم مثل همیشه خونه بابا هادی بالشتهای روی مبل (نمیدونم چی بنویسم کوسن نه اونایی که روش میشینیم )رو انداختی زمین و هی روشون میپریدی بعد بلند بلند میخوندی:بپر بپره ...بپر منم یهو وسط خوندنت گفتم من نمیپرم تو هم با همون ریتم گفتی نپر!

شوخیهایی که میکنی :بابا پیلدار(پولدار)تچل(کچل)پپلو(تپلو)تلوم(چلوم یه واژه شیرازی به معنی شلخته)

قربون صدقه هات:دوست دارم،عدیدم(عزیزم)،جونبم(جونم)،عمبم(عمرم)،دیگر دیگر(جیگر).دوست دارم که فقط و فقط مخصوص خودمه ولی بلده بیشتر کی استفاده کنه وقتی ازش ناراحت میشم بیشتر میگه:مامان ببکید دوست دارم!!!بهم میگه: مامان بابا آدی تنگی(منظورش اینه که دلم برا بابا هادی تنگ شده).

غذاهای مورد علاقه اینروزهات که خیلی دوست داری و با میل میخوری ایناست:جیگر(دیگر) میگو(مویگو) ماهی(مایی)

شعری که کامل بلدی شعر آقا پلیسه و تاب تاب هست بقیه شعرها رو نصفه نیمه بلدی البته بگم شعر آقا پلیسه رو بیشتر از آهنگش میشه فهمید البته من که مامانتم کامل میفهمم. بیت اولش رو اینجوری میگی:

ابا به با می آبیم        آق پتیس بداره!(badare)

-این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته شده!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

مامی آرمان (خاله زری )
18 اردیبهشت 92 18:27
عزیزم مبارک باشه چه خانوم شده ماشالله ...
مامان دینا جون
18 اردیبهشت 92 19:22
ماشالا دیگه کامل حرف میزنه.چقدم با نمک حرف میزه.خیلی دوست داشتم از نزدیک میدیمش.تولدشم پیشاپیش مبارک.
مامان ریحان عسلی
19 اردیبهشت 92 0:45
سلام پیشاپیش تولدمون مبارکمون باشه آفرین به یاسی جون که اشعرم بلده غذاهایی که اینروزا هم زیاد می خوری نوش جونت
خاله هدی یاسمین زهرا و محمد کوچول
19 اردیبهشت 92 8:45
تیپ باغ رفتنت منو کشته! دقیقا مثل تیپ همون موقع خودمون وقتی چلوم چلوم می شدیم
خاله هدی یاسمین زهرا و محمد کوچول
19 اردیبهشت 92 9:02
درمورد لهجه اش هم بنویس. وقتی سوال می پرسه آخر جمله اش رو مثل دارابی ها و جهرمی ها میکشه! از کجا یاد گرفته خدا میدونه دوس ندااارییییییی؟ ارابههههههههه؟ -------------------------------------------- دیگه نکن و دیگه بکن، باباجون بزرگ، عدیدم بوس نه!، ماماندا، باباتان، نیدا (ندا)، ------------------------------------------- ادای محمد رو که درمیاره (ادا، ادا، هَدا، هَدا) ----------------------------------------- چوب و جارو برمیداره و دنبال گربه ها میکنه و ..... ------------------------------------------ و ... بنویس تا می تونی بنویس بعدا یادت می ره
خاله هدی یاسمین زهرا و محمد کوچول
19 اردیبهشت 92 9:08
میگما سه هفته پیش این همه عکس گرفتم توی باغ، آیا واقعا هیچکدومشون قابل گذاشتن توی وبلاگ نبود؟ آیا می شود آیا؟ حداقل عکسهای یاسمین و آروین و رادوین رو باهم بذار.
مامان گلی
19 اردیبهشت 92 13:27
تولدت مبارک عزیزم من مسافرتم شاید نتونم برات مطلبی بزارم کجا رفتی ؟چرا آنجا انقدر سگ داره چقدر شیرین حرف میزنی .شیرین زبونم