چه میکنه این یاسمین زهراااااااا؟
-مامان میخوام نداتش بدم؟(نجات)چی رو میخوای نجات بدی؟پته اتاده تو آب میخوان نداتش بدم!(پشه)
-بعد از اینکه ازدستش ناراحت شدم یه کم بی محلیش کردم اونم اصلا به روی مبارکش نمیاره اومده پیشم بلند شدم از جام میگه:عزیزم کجا رفتی؟دوباره اومده پیشم میگه؟عزیزم چی تده؟چت تده؟(تده :شده)
-نصفه شب بهم میگه مامان مامان از خواب بیدار شدم میگم بله!میگه: این ممکدونو بیگیر(نمکدونه رو بگیر به لهجه شیرازی)گفتم کو؟گفت:الکیه گفتم باشه گرفتم روشو کرد اونور و خوابید!
-داره تند تند راه میره و میخواد بخوره زمین به من میگه:مامان گناه دارم نکن!
-خورده زمین حالا میگه:نیگاه پام دخم تده(بین ت و ش)دوییدم هی مامانم گوفت عزیزم ندو ندو من قوردم دمین پام دخم تد!
-زن عموم بهش گفت یاسمین کوچولو بودی چی میخوردی؟خیلی قشنگ دونه دونه با انگشتاش میشمرد :قلو میخوردم(هلو)پلو میخوردم،گوشت میخوردم.... همه چی میخوردم!
-اومده در یه جعبه رو بازکرده میگه: مامان نیگا هیشی توش نیست!
-پته پللو اومده خونمون !( پشه پررو)بته همتایه ننله!(بچه همسایه ننره)
-مامان دوباله دنبور گاو اومد تو !(مامان دوباره زنبور گاوی اومد تو)
-وقتی بازی با موبایل یا کامپیوتر میکنه هی میگه:باااای باختم ....مامان بردم!
-فامیل منم تقریبا دیگه درست میگه.
-اونشب رفتیم عروسی اون 20 تا بچه یه طرف این خانوم خانومها هم یه ور از بس شیطونی میکرد همه نگاش میکردن اصلا عجیب شده بود هیچ وقت اینطوری نبود ،جدیدا هم توی مهمونیها اشتهاش باز میشه همش غذا میخوره هر کی ندونه فکر میکنه همیشه همینطوریه!توی عروسی هم رفت از توی یه بشقاب دوتا شیرینی برداشت بهتره بگم دزدید تا بهش رسیدم خوردشونبعدشم وایساده بود سعی میکرد برقصه خیلی هم استعداد نداره بیشتر شبیه برره ایها میرقصه ادای عروسم درمیاورد و دامنش رو میگرفت بالا!توی تمام عکسهای خانوادگیشونم حضور مستمر داشت(ما از دوستای خانوادگی داماد بودیم) اون وسط وایساده بود کل میزد صداش مییچید!در یک کلام میتونم بگم:آبرومون رو برد اساسییییی.اخر سر فرستادمش توی مردونه تا احسان یه کمی بچه داری کنه همش به باباش میگفته:من میخوام برم زنونه! بابا احسانم میگه بهش گفتم من نمیتونم بیام گفته :بابا از اینور میرن زنونه!میخوام برم پیش علوس!
موقع رفتن هم یه سری خانوم اومدن یاسمین داد میزد و میگفت:زنوناااااااا تلام(زنها سلام)
بهش گفتم باید بگی خانومها سلام گفت :مامان زنها آنومن؟گفتم آره زنها خانومن
-رفتیم برا سالگرد بابابزرگ و مادر بزرگم باغ بابا هادی اونجا دختر پسر خالم آتنا که 7-8 ماه از یاسمین بزرگتره عاشق کفش بود کفش یاسمین رو برداشت اینم کلی گریه کرد و به زور کفش یاسمین رو ازش پس گرفتیم تا اخر مهمونی یاسمین همش دلش شور کفشهاشو میزد سر شام بلندشد رفت بیرون و یه نیگاه انداخت بعد با خوشحالی بلند گفت:تفشامو ندوزدیدنهمه مهمونها کلی خندیدن .
-از خواب بیدار میشه:تب بخیر(صبح)
-شبها میخواد بره بخوابه:تب بخیر(شب)
-از چیزایی که جدیدا یاد گرفته اشکال هست:
مربع که میگهmolabe
مثلث:متلث
مستطیل:متطیل
لوزی
بیضی :bizi
دایره:دایله
و یه سری دستورات ساده انگلیسی رو هم انجام میده.
-کلی شعر بلد شده مخصوصا شعرهای عمو پورنگ رو آخریش اینه:
با تتاب او بیگیر(با کتاب خو بگیر)
یاری از او بیگیر(یاری از او بگیر)
قته هایش بخوان(قصه هایش بخوان)
پند و نیلووووووو بیگیر!(پند و نیرو بگیر)
-ادای پهلون پنبه هم در میاره میگه:بوم بام بوم بام پنبه پنبمتازه باد کردن هم بلده مثل عمو پورنگ.
دنبش رو یه گاز کوچولو گرفتم میگه:مامان دنبه نخور نشوسته که روش مدس نشسته!
-این عکسها هم مربوط به دیروزه که رفتیم توی کوچه قاصدک بگیریم چون یاسمین خیلی دوست داره میگه:قاتدک
بعدشم به رسم شیرازیها بعضی عصر ها میریم توی بولوار میشینیم با یاسمین و لذت میبریم.
-این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته شده!