ياسمين زهراياسمين زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره
نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

❤❤ياس من زهرا❤❤

قند و نبات

- مامان داری برا عشگت ماهی دلست میکنی؟ من:برا تو؟یاسمین: نه برا عشگت بابا ایسان ! -توی دستشویی یه کمی کارش طول کشید احساساتش فوران شد بغلم کرده میگه : مامان تو جونمی ،دوست دارم،تو مادرمی . -اصلا شیر ارژن دوست نداره امروز ریختم براش توی لیوان تا اومد بخوره گفت: ویییییییی بو گاو صولتی میده !(صورتی) - مامان من ملیض شدم عطسه خوردم (به جای عطسه کردم). - مامان برا خودتون ماهی دلست کن من تخم مرغ میخوام! -مامان میریم خونه مامانجون طلاز،باااااااای خوش به حالم! -مامان بابا میاد خونه؟بااااااااااااااااای خوش به حالم! -مامان میریم پارک باااااااااااااااااااااای خوش به حالم. -بابا نمنون میخوای املوز ببری پارک تتاره. ...
24 مهر 1392

یاسمین زهرای 28 ماهه و حرفهاش

-بعد از درگیری همیشگی با عمه فاطمه با حالت قهر: اصا میرم خونمون(اصلا). -در جواب بیا بریم دستشویی: اصا دستویی ندارم(اصلا). - بشکوندمش(شکستمش)  . -شکنده(شکسته)! -بعد از اختلاف سلیقه با خاله هدی برای دیدن تلویزیون با تهدید گفت: دنگ میزنم بابام بیاد دنبالم. -تختکم پاره تده !(خشتک )تلفظ شده بین ت و ش. -محمد زدتش یاسمین بهش میگه : بی ادببببببببب بی ادب! دوباره بعد از درگیری با محمد یه داد سرش زده میگه: مامان دعباش کردم!(دعوا) - مامان محمد تم تم دوستم داره!(کم کم) - مامان این نینیها چی میخورن؟ من:نمیدونم!یاسمین: مامان چی میخورن؟ من:مامان ندیدم چی میخورن!یاسمین با جیغ: پدرتوخته نینیها چی میخورن؟ -توی میوه فروشی ب...
17 مهر 1392

یاسمین شیرین زبونم

دختر 28 ماهه من شیرین زبونی میکنه حسابی مثلا میگه: - مامان به دردتر اتتادم !(افتادم) -دارم به سارا حرف میزنم گیر داده: مامان بده کالش دارم (کارش) الو تلام کاله تارا چیپس نینیها میخری؟ (کاله تبلیغ هیچ برندی نیست همون خاله به زبون یاسمینه!) -با اشاره به پنجره : مامان تورو خدا (تلفظ بین خ و ق)  ببندش ،پشه میاداااااااا ! - بابا ایسان قتاق اونبلی دنبور اومده بود .(اتاق اونوری)(زنبور) -به احسان گفتم برو نمازتو بخون گفت این مهر رو میخوام گفتم برو توی اتاق توی جانمازت بخون من اینجا نماز میخونم ،احسان رفت توی اتاق یاسمین صداشو اروم کرده چشماشم کوچولو کرده با اشاره به مهر بهم میگه: مامان اینو بده بدم بابا (با حال...
15 مهر 1392

دختر 28 ماهه من

دختر 28 ماهه من خیلی خوشمزه حرف میزنه: به خاله هدی موقع خداحافظی میگه: با من کاری ندالی دیده؟ وقتی خاله هدی جواب داد من با شما کار دارم در جواب گفت: من با تما کاری ندالم! مامان گولبونت برم بیا کارت دارم ،بیا دیدههههه!(دیده:دیگه) مامان نیدا دیگر منی ؟(جیگر) مامان پام درد میکنه دالم میلنگم! دارم با احسان حرف میزنم میگ :حرف نزن پدرسوخته ! میخواد لباس عوض کنه میگه: نیگاه نکنید دشته!کسی نبینه !کسی نبینههههههههه! روی پاهام دراز کشیده که مثلا بخوابه گوشه چشمش بازه داره تی وی میبینه منم گفتم پام در گرفت چشمات بازه بسه دیگه میگه: مامان ببخشید تشمامو بندم !(تشمامو:چشمامو )(به جای بستم میگه بندم) شعر مورد علاقش:امام ردا (رضا)...
4 مهر 1392

حرفهای دخترم

 یاسمین ٢٧ ماهه از دستشویی که میایم بیرون: آفرین آفرین یفتی دسویی، میبلمت تاب تاب بزورگا! آلوچه خریدیم از دستمون گرفته  با اعتماد به نفس بالای آلوچه رو نشون میده و میگه: نیگاه اینجا نبشته نخولید دوست ندارید !باباش میگه کجا نوشته:میره جلو و نشون میده میگه اینجاس !بعدم میگه: اینجاشم نبشته اطرناکه نخولید !منم گفتم اگ خطرناکه برا تو هم خطرناکه میگه: نه اطرناک نیست ! بهش میگم نیگا کیفم خراب شده میگه :کی الابش ترده؟(الاب:خراب) گفتم خودم ،میگه :گوبونش برم وقتی توچولو بودی! پاش خورده به دیوار کج کج راه میره به دیوار میگه: ای پدس توخته !(پدر سوخته) احسان روی پشت بوم داره کولر رو دستکاری میکنه یاسمین هم توی دست و پاشه به...
12 شهريور 1392

حرفهای بامزه

لوفطا :لطفا وقتی کاری رو میخواد براش انجام بدم: مامان ادت میخوام (ازت میخوام). ببکید من کار بدی کردم !(ببخشید) دیگه نمیکنم اب؟ (خب)بعدشم تا میگم باشه بخشیدم،روش زیاد میشه میگه: مامان تاب تاب بزورگا میبری؟مامان توپ میخری؟و .......کلی خواسته دیگه مامان دوست ندارم ،مامان ادیتم میکنی (اذیت)،من:چرا؟ توتلاتم رو دوزدیدی!( شکلات) وقتی کار بدی میکنه من ناراحت میشم: ناراحت نشو بوست کردم، قول میدم نکنم ! چیکار میکنی یاسمین : آبالو پیدا میکنم (آلبالو)! بابا نخور تپلو میشیااااااااااا! برا احسان فالوده بردم دویده اومده میگه: بابا منم یه توچولوش بخورم،اب؟ (خب) بعد از خوردن نهار: ممنون مامان دتت درد نکنه!( دستت) مشغول شست و شو ...
30 مرداد 1392

دختر شیرین زبون من

دختر ٢٥ ماهه من فدای تو و زبون شیرینت. اگه یه کمی تو فکر باشم سریع میاد سرشو میذاره روی پام و میگه: مامان ناراحت نشو! از توی اتاق صدای احسان زدم نشنیده یاسمین دویده و صدای باباش میزنه: بابا بیا مامان کال داره! همش میگه: مامان دلم برا باباآدی تنگه وقتی هم میگه صداشو نازک میکنه . نشسته روبروی باباهادی داره شام میخوره و با حالت تاکید و تهدید توامان میگه: بابا نیگاه این دوغ منه نخولیاااااااا!اب؟ (اب=خب) امروز میگه: مامان مورچو (مورچه شیرازی) بکش میاد منو میخوره هااااااااا ! داد میزنه: مامان ناخون گیر بیار ناخونم داره موتوزه !(میسوزه ،ناخونش شکسته بود) اونروز رفتیم پارک یه نینی خلاف جهت سرسره اومد سرش خورد به لب یاسمین و ل...
17 تير 1392